برادر ناتنی
پارت ۲۰
ایو همینطور دستاشو روی بدنم میکشید و این منو بیشتر تحریک میکرد که...
"ات"
داشتم طرح هارو بررسی میکردم
یه ساعت مچی روی دستم نگاه کردم..
جیمین باید میرسید از پشت میز کارم بلند شدم و رفتم سمت اتاق وار ایو تا ببینم جیمین چرا اینقدر دیر کرده
یه حسی بهم میگت نباید برم اونجا استرس داشتم قلبم درد میکرد ولی رفتم..
تا درو باز کردم با چیزی که دیدم ته دلم خالی شد اون..اون..
ات: جیمین!
جیمین: ات..
ایو: ات؟
ات: اینجا چه خبره...جیمین تو...تو..
جیمین: ات برات توضیح میدم من..
ات: خفه شووو( بغض سگی و جیغ)
ات: پس برا همین اینقدر باهام سرد شدی( لبخند و بغض)
ایو: آره..داره میبینی دیگه...حالا برو گمشو بیرون که منو ددیم به کارمون برسیم( نیشخند و عشوه بسیاارررر زیاددد)
ات: ددی؟!..هوم عالیه(ریلکس و جدی)
جیمین: ات..نه
ات: از اینکه اسمم رو از دهن آدمای کثیف و هول بشنوم متنفرم پارک!
راستی توی شرکت من جای همچین آدمای هوس باز و هر*زه نیست خانوم مین بهتره تا از بیرون برمیگزدم وسایلتو جمع کنی و گورتو گم کنی..چون حالم از آدمایی مثل شما بهم میخوره
جیمین: ات..
درو محکم بستم و رفتم پایین و سوار ماشینم شدم و رفتم مکانی که شاهد همه دردامه مکانی وه هر جا شکستت خوردم رفتم هر جا موفق شدم رفتم و همه چیه زندگیمو میدونه..
"بهش عادت کردم"!
ایو همینطور دستاشو روی بدنم میکشید و این منو بیشتر تحریک میکرد که...
"ات"
داشتم طرح هارو بررسی میکردم
یه ساعت مچی روی دستم نگاه کردم..
جیمین باید میرسید از پشت میز کارم بلند شدم و رفتم سمت اتاق وار ایو تا ببینم جیمین چرا اینقدر دیر کرده
یه حسی بهم میگت نباید برم اونجا استرس داشتم قلبم درد میکرد ولی رفتم..
تا درو باز کردم با چیزی که دیدم ته دلم خالی شد اون..اون..
ات: جیمین!
جیمین: ات..
ایو: ات؟
ات: اینجا چه خبره...جیمین تو...تو..
جیمین: ات برات توضیح میدم من..
ات: خفه شووو( بغض سگی و جیغ)
ات: پس برا همین اینقدر باهام سرد شدی( لبخند و بغض)
ایو: آره..داره میبینی دیگه...حالا برو گمشو بیرون که منو ددیم به کارمون برسیم( نیشخند و عشوه بسیاارررر زیاددد)
ات: ددی؟!..هوم عالیه(ریلکس و جدی)
جیمین: ات..نه
ات: از اینکه اسمم رو از دهن آدمای کثیف و هول بشنوم متنفرم پارک!
راستی توی شرکت من جای همچین آدمای هوس باز و هر*زه نیست خانوم مین بهتره تا از بیرون برمیگزدم وسایلتو جمع کنی و گورتو گم کنی..چون حالم از آدمایی مثل شما بهم میخوره
جیمین: ات..
درو محکم بستم و رفتم پایین و سوار ماشینم شدم و رفتم مکانی که شاهد همه دردامه مکانی وه هر جا شکستت خوردم رفتم هر جا موفق شدم رفتم و همه چیه زندگیمو میدونه..
"بهش عادت کردم"!
۳.۴k
۰۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.