برادر ناتنی
پارت ۱۸
که ایو درو باز کرد
ایو: امممم...هیچی خدافظ
جیمین: خب خب خانوم رئیس نمیخوای طرح هارو نشونمون بدی
ات: آه.. آها طرح خب بشین
جیمین: ( لبخند) کیوت
ات: خب آقای پارکک ( اینجارو با حالت کشیده گفت)از اونجایی شرکت ما بهترین شرکت طراحی لباسه خوشحالم که میتونم باشما هم کاری کنم
جیمین: بله صدرصد
ات: خب اینا بهترین طرح های سال هستن...بفرمایید
جیمین به طرح ها نگاهی انداخت اونا فوقالعاده بودن انتخاب بین اون همه طرح سخت بود
جیمین: اینا عالیه!
ات: بله میدونم
جیمین: خب سخته ولی میتونیم با هم درستش کنیم
ات: بله البته
جیمین: خب همین طرح ها عالیه
ات: خوبه!^
دست دادن
"ایو"
واییی آقای پارک خیلی خوشیپه خیلی هم جذاب و هاته وایییی چی میشد دوست پسرم بشه توی همین فکرا بودم باید یه برگه میدادم تا ات امضا کنه تا در اتاقو باز کردم دیدم اون دوتا بغل همن خودمون خوب جلوه دادم که انگار چیزی ندیدم سریع اومدم بیرون اهههه...لعنتی اون دختره همه ی چیزا خوب برای اته همه چیزی که من میخواستم و بهش نرسیدم مال ات شد ولی اینبار نه نمیزارم آقای پارک و مال خودش کنه اون مال منه درسته توی یه خونه زندگی میکنیم ولی چاره چیه زندگیه دیگه باید از نزدیک ترین فرد زندگیت ضربه بخوری تا بفهمی...
دو هفته بعد:
ات: ایو خیای باهام سرد شده همش خودشو به جیمین میچسبونه اصلا خوشم نمیاد حتی بهم نگا هم نمیکنه چون با هم زندگی میکنیم خیلی بدم میاد از این رفتارش پس رفتم و یه ویلا خریدم تمام وسایلمو از اونجا برداشتم و جمع کردم ات: خب ایو ببخشید تا الان مزاحمت شدم
ایو:همم..به سلامت( سرد)
ات: خدافظ
که ایو درو باز کرد
ایو: امممم...هیچی خدافظ
جیمین: خب خب خانوم رئیس نمیخوای طرح هارو نشونمون بدی
ات: آه.. آها طرح خب بشین
جیمین: ( لبخند) کیوت
ات: خب آقای پارکک ( اینجارو با حالت کشیده گفت)از اونجایی شرکت ما بهترین شرکت طراحی لباسه خوشحالم که میتونم باشما هم کاری کنم
جیمین: بله صدرصد
ات: خب اینا بهترین طرح های سال هستن...بفرمایید
جیمین به طرح ها نگاهی انداخت اونا فوقالعاده بودن انتخاب بین اون همه طرح سخت بود
جیمین: اینا عالیه!
ات: بله میدونم
جیمین: خب سخته ولی میتونیم با هم درستش کنیم
ات: بله البته
جیمین: خب همین طرح ها عالیه
ات: خوبه!^
دست دادن
"ایو"
واییی آقای پارک خیلی خوشیپه خیلی هم جذاب و هاته وایییی چی میشد دوست پسرم بشه توی همین فکرا بودم باید یه برگه میدادم تا ات امضا کنه تا در اتاقو باز کردم دیدم اون دوتا بغل همن خودمون خوب جلوه دادم که انگار چیزی ندیدم سریع اومدم بیرون اهههه...لعنتی اون دختره همه ی چیزا خوب برای اته همه چیزی که من میخواستم و بهش نرسیدم مال ات شد ولی اینبار نه نمیزارم آقای پارک و مال خودش کنه اون مال منه درسته توی یه خونه زندگی میکنیم ولی چاره چیه زندگیه دیگه باید از نزدیک ترین فرد زندگیت ضربه بخوری تا بفهمی...
دو هفته بعد:
ات: ایو خیای باهام سرد شده همش خودشو به جیمین میچسبونه اصلا خوشم نمیاد حتی بهم نگا هم نمیکنه چون با هم زندگی میکنیم خیلی بدم میاد از این رفتارش پس رفتم و یه ویلا خریدم تمام وسایلمو از اونجا برداشتم و جمع کردم ات: خب ایو ببخشید تا الان مزاحمت شدم
ایو:همم..به سلامت( سرد)
ات: خدافظ
۷.۴k
۲۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.