گناهکار part

گناهکار ) ۱۳۴ part

زن پیر نگاه غمگینی بهش کرد تا اینکه همراه گفتن کلمه جیمین اشکی از گوشه چشم اش چکید : جیمین بدون من نابود میشه
زن پیر با مهربانی گفت : گریه کن دخترم گاهی اوقات گریه خیلی خوبه
ات هق زد و اشک هایش جاری شد با دست هایش چشم هاشو پنهان کرد و از تحه دل گریه میکرد با درد نجوا کرد : خیلی .. سخته.. من نمی‌خوام از پیش جیمینم برم .. تازه بهش رسیدم شونزده سال منتظرش بودم الان .. که بهش رسیدم .. نمی‌خوام از پیشش برم ..
ولی سرنوشت جوری دیگه ای برایش رقم زده بود باید می‌رفت و تنهاش می‌گذاشت شاید دیگه جیمین بعد از نبود همسرش هیچوقت مثله سابق نمیشد شایدم اصلا دیگه زندگی نمی‌کرد سخت تر از مردن زنده موندن ولی زندگی نکردنه هرچیزی امکان داشت حال باید می‌نشستیم و می‌دیدیم جیمین چطوری نابود میشد،
......






یون بیول درحال غر زدن ولی جیمین با خونسردی رانندگی میکرد و دنبال مکانی میگشت یون بیول عصبی گفت : حالا ما برای چی داریم یه ساعت توی شهر میگردیم
جیمین برای حرص دادن پسرش خیلی خبیثانه نجوا کرد : اومدیم دور دور
یون بیول کلافه نفس کشید و به بیرون نگاه کرد می‌دونست بحث به این بابایی که مثله همکلاسیه هیچ فایده ای نداره پس اوفی کشید تا اینکه ماشین ایستاد سریع سرشو از پنجره بیرون کرد و به اطراف نگاه کرد
پوکر نگاه کرد و گفت : چی منو آوردی فروشگاه لباس نوزادان
جیمین درحالیکه از ماشین پیاده میشد لب زد : اومدم اینجا برات یه شیشه شیر بخرم تا از غر زدنت راحت بشم
یون بیول خندید و از ماشین پیاده شد بلافاصله هر دو به داخل آن مکان رفتن شاید آنها دیشب دعوا کرده بودن ولی رابطه آن پدر و پسر جالب بود همیشه دعوا میکردن ولی روزه بعدش حرف میزدن و طوری رفتار میکردن که هیچی نشده، و همینش ناراحت کننده بود که تا به حال سون بیول بابا صداش نزده بود و جیمین سال ها منتظر همین لحظه بود ولی هیچوقت بابا گفتن رو از زبون پسرش نشنیده بود،
در وسایل نوزادان می‌گشت همه شون زیبا و دلنشین بودن ولی انتخاب برای جیمین سخت بود یون بیول با برداشتن جوراب های کوچیک آبی رنگ اونا رو جلوی باباش گرفت و گفت : این چطوره
جیمین : نه این بهتره
دیدگاه ها (۱)

( گناهکار )۱۳۵ part پستونک صورتی رنگی جلوی پسرش گرفت یون بی...

( گناهکار ) ۱۳۶ part قدمی برداشت تا از کنارش رد بشه اما باز...

( گناهکار ) ۱۳۳ part جیمین نگران زد به درب و با صدای خشن مرد...

( گناهکار )۱۳۲ part اتاق در تاریکی فروع رفته بود نه ماهی تو...

( گناهکار ) ۱۳۱ part ات عصبی خندید درهمین لحظه یون بیول هم س...

( گناهکار ) ۷۴ part آنو قرار داد رو دست ات داد اون هم مشکوک ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط