گناهکار part

( گناهکار )۱۴۰ part


گریه کردن بعد از شانزده سال ..

جلوی همان اتاق که همسرش داخلش بود نشسته بود یون بیول سر روی شونه پسرش گذاشته و به خواب رفته بود ساعت از دوازده شب گذشته بود اما جیمین خواب به چشم نداشت اما نمی‌توانست که پسرش رو اینطوری بگذاره بخوابه به آرومی صداش زد : پارک یون بیول بیدارشو
یون بیول خوب آلود چشم هاشو باز کرد و زمزمه کرد : مامان .. حالش خوبه
جیمین از روی صندلی بلند شد و از ساعد دست پسرش گرفت درحین بردنش به اتاق روبه روی گفت : آره بچه تو بیا اینجا بخواب
بعد از اینکه روی تخت دراز کشید جیمین پتو را رویش کشید
و از اتاق خارج شد مطمئن بود که پسرش به خواب رفته پس به آرامی وارده اتاقی که همسرش داخلش بود رفت درو پشته سرش بست و به سوی تختش رفت،
کنارش ایستاد با دیدن صورت همسرش که ماسک اکسیژن روی دهانش گذاشته شده و روی گردنش باند پیچیده شده و تنها چشم هایش نمایان هستند تند چشم هاشو بست،
و روی زمین کنار تخت نشست،
به خودش قول داده بود گریه نکنه با غم و ناراحتی
شروع به صحبت کردن کرد : تو حق نداری جای بری ما تازه بهم رسیدیم شونزده سال در حسرت دیدنت بوسیدنت لمس کردنت زندگی کردم
الان که فرصتش رو دارم ازم نگیرش..
بغض کرد بغض سنگین و شکننده ای اما بازم ادامه داد : اگه بری می‌دونی چی میشه روزا و شب ها می‌گذرن فقط تو نیستی‌..
همه زندگی عادی شون رو میکنن فقط جای تو خالیه..
یون بیول‌ نابود میشه اون نمیتونه زندگی کنه ... و من ... مکث کرد و بغض سنگین اش را پشته سر گذاشت و ادامه داد : منم دیگه زنده نمی مونم .. این دفعه چشم هایش پر از اشک شدن
جیمین غمناک زمزمه کرد : رز ..
بردن اسم اون کافی بود تا چشم هاش اجازه بدن
اشک هایی که جیمین هر بار با سرسختی جلوی جاری شدنشون رو میگرفت سرکشانه جاری بشن،
دیدگاه ها (۰)

( گناهکار )۱۴۱ part بلکه قلبش کمی آروم بگیره. سرش رو پایین...

( گناهکار ) ۱۴۲ part همون‌قدر کوتاه، همون‌قدر ضعیف، اما برای...

ادامه پارت قبل جیمین با مکث به صدای قلبش گوش داد یعنی نباید ...

( گناهکار ) ۱۳۹ part صدای گریون و پر از غم پسرش رو شنید : ما...

ادامه پارت قبل یون بیول دلخور از اتاق خارج شد جلوی اتاقش ه...

( گناهکار ) 9۲ part ساعت از ده شب گذاشته بود و ات با نگرانی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط