پارت۳٠
پارت۳٠
"" "" "" "" "" "" "" "" """ """ """
_کی میتونم ببینمش؟؟
جین: نیم ساعت بعد
جین: یونگی
_هوم
جین: میگم بیا تا نیم ساعت بشینیم گپی بزنیم، بیا بریم اتاق کار من
پرش زمانی به به اتاق جین
جین: قهوه میخوری؟
_نع
جین: چیزه دیگه ای؟
_نع مرسی
جین: خب مبگم این دختری که اوردی همونی که عملش کردم اسمش چی بود؟ ات؟
_ارع ات
جین: همون کیم ات دختر جانگ ایل؟؟
_ارع
جین: چییییی..تعجب... ولی این خیلی کوچیکه.. اصن سنش مناسب نیس
_واسه چی مناسب نی؟(بچه ها لحن یونگی رو سردو پوکر درنظر بگیرین)
جین: ازدواج با تو اختلاف سنی زیادی دارین
_که چی؟.. یه ابروشو میندازه بالا...
جین: خودش میدونه... قضیه رو میگم.. نامه پدرشو بهش نشون دادی؟
_نع
جین: مواظب لحنت باش وقتی میخوای قضیه رو بهش بگی اون یه دختر بچه نوجونه این قضیه حتما بهش خیلی شوک وارد میکنه.... به هر حال رابطتون چه توع رابطه ای؟.. منظورم صمیمی هستین؟
_نع.. رابطع ارباب ندیمه ای
جین: واقعا 😳.. خب سعی کن صمیمی بشی باهاش ناسلامتی قراره ازدواج کنین باهم
_وقتی اجباریه چه لوزومی داره واسه صمیمیت... موهاشو با دستش میده پشت...
جین: سکوت میکنم
پرش زمانی به نیم ساعت بعد
جین: خب جناب مین میتونید برید به بیمارتون سربزنید منم میرم معاینش کنم بیا بریم
پرش زمانی به اتاقی که ات بستری شده
*یونگی داخل اتق شد که پشت سرشم جین اومد
_روبه جین.... هنوز که بیهوشه!!
جین: تو گفتی میخپای ببینیش نگفتی میخوای باهاش حرف بزنی... پوزخند
_منظورم اینه که چرا هنوز بیهوشه
جین: ات کم خونی داشته در این حادثه هم خونه زیادی از دست داده به خاطر همین بیهوشه ولی یکی دوساعت دیگه بهوش میاد... یه امپول به سرم ات طزریق کرد... خب من دیگه میرم اگه خواستی میتونی بمونی البته باید بمونی ات باید یه همراه داشته باشه اگه کار داری برو به یکی از اعضا میگم بیان...
_نع هستم
جین: اوکی
....
لایک و کامنت یادتون نره پلیز🙏🏻🌻💛
ببخشید که دیر به دیر پارتارو اپلود میکنم ماه های طلاییه دارم درس میخونم
"" "" "" "" "" "" "" "" """ """ """
_کی میتونم ببینمش؟؟
جین: نیم ساعت بعد
جین: یونگی
_هوم
جین: میگم بیا تا نیم ساعت بشینیم گپی بزنیم، بیا بریم اتاق کار من
پرش زمانی به به اتاق جین
جین: قهوه میخوری؟
_نع
جین: چیزه دیگه ای؟
_نع مرسی
جین: خب مبگم این دختری که اوردی همونی که عملش کردم اسمش چی بود؟ ات؟
_ارع ات
جین: همون کیم ات دختر جانگ ایل؟؟
_ارع
جین: چییییی..تعجب... ولی این خیلی کوچیکه.. اصن سنش مناسب نیس
_واسه چی مناسب نی؟(بچه ها لحن یونگی رو سردو پوکر درنظر بگیرین)
جین: ازدواج با تو اختلاف سنی زیادی دارین
_که چی؟.. یه ابروشو میندازه بالا...
جین: خودش میدونه... قضیه رو میگم.. نامه پدرشو بهش نشون دادی؟
_نع
جین: مواظب لحنت باش وقتی میخوای قضیه رو بهش بگی اون یه دختر بچه نوجونه این قضیه حتما بهش خیلی شوک وارد میکنه.... به هر حال رابطتون چه توع رابطه ای؟.. منظورم صمیمی هستین؟
_نع.. رابطع ارباب ندیمه ای
جین: واقعا 😳.. خب سعی کن صمیمی بشی باهاش ناسلامتی قراره ازدواج کنین باهم
_وقتی اجباریه چه لوزومی داره واسه صمیمیت... موهاشو با دستش میده پشت...
جین: سکوت میکنم
پرش زمانی به نیم ساعت بعد
جین: خب جناب مین میتونید برید به بیمارتون سربزنید منم میرم معاینش کنم بیا بریم
پرش زمانی به اتاقی که ات بستری شده
*یونگی داخل اتق شد که پشت سرشم جین اومد
_روبه جین.... هنوز که بیهوشه!!
جین: تو گفتی میخپای ببینیش نگفتی میخوای باهاش حرف بزنی... پوزخند
_منظورم اینه که چرا هنوز بیهوشه
جین: ات کم خونی داشته در این حادثه هم خونه زیادی از دست داده به خاطر همین بیهوشه ولی یکی دوساعت دیگه بهوش میاد... یه امپول به سرم ات طزریق کرد... خب من دیگه میرم اگه خواستی میتونی بمونی البته باید بمونی ات باید یه همراه داشته باشه اگه کار داری برو به یکی از اعضا میگم بیان...
_نع هستم
جین: اوکی
....
لایک و کامنت یادتون نره پلیز🙏🏻🌻💛
ببخشید که دیر به دیر پارتارو اپلود میکنم ماه های طلاییه دارم درس میخونم
۷.۱k
۲۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.