پارت ۱۴۴ Blood moon
پارت ۱۴۴ Blood moon
بعدش لبخندی زدم و
سرمو به سمت خیابون برگردوندم و به بیرون خیره شدم
کوک:ا/ت؟
ا/ت:هوم؟
کوک:منو میبخشی؟به خدا رفتار اون روزم دست خودم نبود
بعد مثل بچه های مظلوم گفت
کوک:هوم...میبخشیم؟
با لبخند برگشتم طرفش و با لحن بچه گونه ای گفتم
ا/ت:به شرطی میبخشمت که دیگه من و نزنیم
خنده ای کردو دستمو بوسید و گفت
کوک:دستم بشکنه اگه دوباره روت بلند شه
............................................................................
خونه که رسیدیم با زحمت رفتم بالا راه رفتن واسم سخت شد بود
اروم اروم از پله ها بالا رفتم
رفتم تو اتاقم و لباسامو با لباس خونگی عوض کردم
و از اتاق اومدم بیرون
جونگکوک رو کاناپه لم داده بودو با تلفن حرف میزد
نگاهمو ازش برداشتم و رفتم تو اشپزخونه
خب حالا چی درست کنم؟
بعداز چند دقیقه کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم که
(***) درست کنم(خودتون یه غذاییو تصور کنین)
غذا رو که درست کردم جونگکوکو صدا زدم
ا/ت:جونگکوکی بیا ناهار امادس
کوک:باشه
بعد از چند دقیقه اومد و نشست پشت میز
ولی فکرش حسابی درگیر بود
داست با غذاش بازی میکرد...اروم پرسیدم
ا/ت:چیزی شده؟...
بعدش لبخندی زدم و
سرمو به سمت خیابون برگردوندم و به بیرون خیره شدم
کوک:ا/ت؟
ا/ت:هوم؟
کوک:منو میبخشی؟به خدا رفتار اون روزم دست خودم نبود
بعد مثل بچه های مظلوم گفت
کوک:هوم...میبخشیم؟
با لبخند برگشتم طرفش و با لحن بچه گونه ای گفتم
ا/ت:به شرطی میبخشمت که دیگه من و نزنیم
خنده ای کردو دستمو بوسید و گفت
کوک:دستم بشکنه اگه دوباره روت بلند شه
............................................................................
خونه که رسیدیم با زحمت رفتم بالا راه رفتن واسم سخت شد بود
اروم اروم از پله ها بالا رفتم
رفتم تو اتاقم و لباسامو با لباس خونگی عوض کردم
و از اتاق اومدم بیرون
جونگکوک رو کاناپه لم داده بودو با تلفن حرف میزد
نگاهمو ازش برداشتم و رفتم تو اشپزخونه
خب حالا چی درست کنم؟
بعداز چند دقیقه کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم که
(***) درست کنم(خودتون یه غذاییو تصور کنین)
غذا رو که درست کردم جونگکوکو صدا زدم
ا/ت:جونگکوکی بیا ناهار امادس
کوک:باشه
بعد از چند دقیقه اومد و نشست پشت میز
ولی فکرش حسابی درگیر بود
داست با غذاش بازی میکرد...اروم پرسیدم
ا/ت:چیزی شده؟...
۶.۰k
۲۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.