بالها ۹
بالها ۹
#جونگکوک
" هدفش رو تغییر نداده !؟ اما تو داری عذاب میکشی! "
سرشو تکون داد و نوشت
" نهههه... اون این بلا رو سر من اورده تا تورو عذاب بده ! من نمیدونستم ! وگرنه قبول نمیکردم! "
" اون دختر شیطانی! .. چرا دست از سرمون برنمیداری؟ 🥺💔 "
یهو صورتمو گرفت اما سر خورد و افتاد توی آب!
رفتم توی آب!! تا درش بیارم اما انگار کشیده میشدم به عمق !
" جونگ کوک !! یاد دستمو بگیر ! "
باور کردنی نبود ... صداشو میشنیدم ! از زیر آب میتونستم صداش رو بشنوم ! دستشو گرفتم و اومدیم بالا
" ه..هیونگ! صداتو شنیدم !😳 گفتی دستمو بگیر ! ت..تو میتونی زیر آب حرف بزنی !"
خودشم تو شک بود ...
" تهیونگ من میتونم ۳۰ ثانیه زیر آب باشم پس تموم اتفاقاتی که افتاد تو ۳۰ ثانیه بهم بگو زیر آب فهمیدی؟"
سرشو تکون داد و منتظر بود من نفس بگیرم !
رفتم زیر آب
" جونگ کوک اون بهم گفتم راهی وجود داره که من به حالت آدم برگردم اما اگه دوباره پاهام با آب تماسی داشته باشه دوباره تبدیل به ماهی میشم .. راهش رو کامل نگفت گفتکه چاپستیک رو تو سوراخ ... تا همین من جا گفت ! "
اومدم بالا !
سوراخ ؟ کدوم سوراخ؟ شاید روی بدنش سوراخی داره من نفهمیدم ! اومدم بیرون... میخواستم بدنش رو چک کنم اما زخمش خون ریزی داشت ! بلندش کردم و گذاشتمش توی استخر کوچیکه !
" تهیونگ امشب نه ! تو زخمت هنوز خوب نشده پس امشب استراحت بکن تا زخمت خوب بشه منم در مورد ماهی ها و پری ها تحقیق میکنم فردا حتما از این محفظه نجاتت میدم ! تو یه انسانی نه یه ماهی !! "
منو تنها گذاشت! اما من میخواستم همین الان خلاص شم ..
داشت میرفت ... با دمم زدم توی آب و همین باعث شد برگرده ! بهش اشاره دادم گشنمه! ..
" باشه الان برات میارم تهیونگ ! .. نیم ساعت بهم وقت بده ! "
بعد از نیم ساعت با جاجانگمیون و رامن اومد توی استخر و سینی رو گذاشت و خودش رفت !
غذامو نخوردم و فقط چاپستیک رو برداشتم !
همه جای بدنم رو نگاه کردم ... فقط باله دمی مونده بود ... از آب اومدم بیرون و با یه حوله اطرافم رو خشک کردم .. وقتی توجه کردم دیدم یه سوراخ خیلی کوچیک کنار باله دمی بود .. اون گفت درد داره .. اما اصلا واسم مهم نبود .. چاپستیک رو وارد کردم .. خیلی درد داشت به حدی که فکر گردم از درون اندام هام زخم شد... اما به چند ثانیه نکشید که بیهوش شدم .. بیدار که شدم ..😭😭 پاهام برگشته بود .. هیچ اثری از دم نبود ! خط های روی گلوم نبودن .. به حالت عادی برگشته بودم !
از خوشحالی روی پاهام وایستادم اما تعادل نداشتم و افتادم ! ... چیزی تنم نبود به خاطر همون یه حوله پیچیدم دور خودم و اومدم بالا !
داشت غذا میخورد اما با دیدن من هنگ کرد
#جونگکوک
" هدفش رو تغییر نداده !؟ اما تو داری عذاب میکشی! "
سرشو تکون داد و نوشت
" نهههه... اون این بلا رو سر من اورده تا تورو عذاب بده ! من نمیدونستم ! وگرنه قبول نمیکردم! "
" اون دختر شیطانی! .. چرا دست از سرمون برنمیداری؟ 🥺💔 "
یهو صورتمو گرفت اما سر خورد و افتاد توی آب!
رفتم توی آب!! تا درش بیارم اما انگار کشیده میشدم به عمق !
" جونگ کوک !! یاد دستمو بگیر ! "
باور کردنی نبود ... صداشو میشنیدم ! از زیر آب میتونستم صداش رو بشنوم ! دستشو گرفتم و اومدیم بالا
" ه..هیونگ! صداتو شنیدم !😳 گفتی دستمو بگیر ! ت..تو میتونی زیر آب حرف بزنی !"
خودشم تو شک بود ...
" تهیونگ من میتونم ۳۰ ثانیه زیر آب باشم پس تموم اتفاقاتی که افتاد تو ۳۰ ثانیه بهم بگو زیر آب فهمیدی؟"
سرشو تکون داد و منتظر بود من نفس بگیرم !
رفتم زیر آب
" جونگ کوک اون بهم گفتم راهی وجود داره که من به حالت آدم برگردم اما اگه دوباره پاهام با آب تماسی داشته باشه دوباره تبدیل به ماهی میشم .. راهش رو کامل نگفت گفتکه چاپستیک رو تو سوراخ ... تا همین من جا گفت ! "
اومدم بالا !
سوراخ ؟ کدوم سوراخ؟ شاید روی بدنش سوراخی داره من نفهمیدم ! اومدم بیرون... میخواستم بدنش رو چک کنم اما زخمش خون ریزی داشت ! بلندش کردم و گذاشتمش توی استخر کوچیکه !
" تهیونگ امشب نه ! تو زخمت هنوز خوب نشده پس امشب استراحت بکن تا زخمت خوب بشه منم در مورد ماهی ها و پری ها تحقیق میکنم فردا حتما از این محفظه نجاتت میدم ! تو یه انسانی نه یه ماهی !! "
منو تنها گذاشت! اما من میخواستم همین الان خلاص شم ..
داشت میرفت ... با دمم زدم توی آب و همین باعث شد برگرده ! بهش اشاره دادم گشنمه! ..
" باشه الان برات میارم تهیونگ ! .. نیم ساعت بهم وقت بده ! "
بعد از نیم ساعت با جاجانگمیون و رامن اومد توی استخر و سینی رو گذاشت و خودش رفت !
غذامو نخوردم و فقط چاپستیک رو برداشتم !
همه جای بدنم رو نگاه کردم ... فقط باله دمی مونده بود ... از آب اومدم بیرون و با یه حوله اطرافم رو خشک کردم .. وقتی توجه کردم دیدم یه سوراخ خیلی کوچیک کنار باله دمی بود .. اون گفت درد داره .. اما اصلا واسم مهم نبود .. چاپستیک رو وارد کردم .. خیلی درد داشت به حدی که فکر گردم از درون اندام هام زخم شد... اما به چند ثانیه نکشید که بیهوش شدم .. بیدار که شدم ..😭😭 پاهام برگشته بود .. هیچ اثری از دم نبود ! خط های روی گلوم نبودن .. به حالت عادی برگشته بودم !
از خوشحالی روی پاهام وایستادم اما تعادل نداشتم و افتادم ! ... چیزی تنم نبود به خاطر همون یه حوله پیچیدم دور خودم و اومدم بالا !
داشت غذا میخورد اما با دیدن من هنگ کرد
۹.۴k
۰۷ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.