بالها ۷
بالها ۷
#جونگکوک
باید یه سری سوال ازش میکردم .. حالا که فکرش رو میکنم نشستن یه جا و گریه و زاری کردن هیچی چیزی رو درست نمی کنه... کاریه که شده ... با اینکه هنوز از دستش ناراحت و دلشکسته بودم اما نمیتونستم بزارم همین طوری بمونه !
" عام.. تهیونگ یه سری سوال میکنم ازت با سر جواب بده اونایی که فکر میکنی جوابت طولانیه برام تایپ کن باشه ؟ "
سرش رو تکون داد
" خب اول اینکه جاییت درد میکنه؟ احساس درد داری ؟ "
سوالامو رد کرد پس جاییش درد نمی کنه!
" تهیونگ میگم چه حسی داری الان ؟ بهت دست زدم دمای بدنت پایین بود !... سردت نیست ؟ "
نوشت " اخه مدت طولانی توی آب بودم شاید به خاطر همونه ! "
پس بندش واقعا مثل ماهی شده! ماهی ها هم توی هر دمایی از محیط باشن هم دمای محیط میشن !
رفتم توی آب و کنارش نشستم ...
با کنجکاوی صورتش رو نگاه میکردم ..
#تهیونگ
شک شدم از اینکه کنارم نشست ! چونه ام رو گرفت و به جهات مختلف حرکت میداد .. دستش رو روی پولک یه تیکه ای که از گونه ام زده بود بیرون کشید ..
" تهیونگ پوستت سُر شده ! ... موهات انگار ضد آبه!... میشه بشینی لبه استخر!؟ "
نشستم
دستش رو روی دم آبی اطلسی رنگم میکشید .. انعکاس های نور بنفش رنگی که به پولک های روی بندم میخورد توی صورتش میخورد ..
" ت..تهیونگ تو ! پاهات رو حس میکنی!؟.. "
رد کردم.... و توی گوشی نوشتم
" جونگ کوک فکر میکنم تموم اندام های داخلیم عوض شده باشه! .. الان که غذا خوردم اصلا دستشوییم نمیاد .. ضربانم سه تایی میزنه ... و اینکه نمیتونم حرف بزنم یعنی حنجره ندارم ! "
یهو ترسید .. و میخواست گریه بیوفته اما جلوی خودش رو گرفت !
" هیونگ! یعنی دیگه نمیتونم صدات رو بشنوم؟!🥺💔... و..واقعا نمیدونم !! واقعا هنوز موندم چرا همچین کاری کردی!؟ .. "
گریه افتادم... واقعا نمیشه کاریش کرد !... یهو از توی آب بلند شد و اومد کنارم لبه استخر نشست ! اشک هامو پاک کرد !
" تهیونگ تو این یه ماه تعطیلات من نجاتت میدم ! مطمنم یه راهی داره ! مطمئنم !!.. پس دیگه گریه نکن ! چون گریه کردن بهمون کمک نمی کنه! "
منو بغل کرد و گفت باید بره بیرون خرید بکنه !...
بعد از ۴ ساعت حدود ساعت ۸ شب بود و استخر تاریک شده بود .. دستم به کلید چراغ ها نمی رسید پس تو همون تاریکی نشستم و با گوشیم ور میرفتم .. که یهو نامجون زنگ زد ..
نمیتونستم جواب بدم چون صدام بالا نمیومد ! .. گوشیمو لبه استخر گذاشتم و منتظر بودم که قطع کنه !.. بعد از اینکه قطع کرد بهش پیام دادم
" اوه نامجون ببخش حمام بودم زنگت رو نشنیدم! "
" عیب نداره در مورد میکستپ باهات میخواستم حرف بزنم راستش من یه سری متن برات از کتاب جدا کردم مطمئنم به دردت میخوره ! "
#جونگکوک
باید یه سری سوال ازش میکردم .. حالا که فکرش رو میکنم نشستن یه جا و گریه و زاری کردن هیچی چیزی رو درست نمی کنه... کاریه که شده ... با اینکه هنوز از دستش ناراحت و دلشکسته بودم اما نمیتونستم بزارم همین طوری بمونه !
" عام.. تهیونگ یه سری سوال میکنم ازت با سر جواب بده اونایی که فکر میکنی جوابت طولانیه برام تایپ کن باشه ؟ "
سرش رو تکون داد
" خب اول اینکه جاییت درد میکنه؟ احساس درد داری ؟ "
سوالامو رد کرد پس جاییش درد نمی کنه!
" تهیونگ میگم چه حسی داری الان ؟ بهت دست زدم دمای بدنت پایین بود !... سردت نیست ؟ "
نوشت " اخه مدت طولانی توی آب بودم شاید به خاطر همونه ! "
پس بندش واقعا مثل ماهی شده! ماهی ها هم توی هر دمایی از محیط باشن هم دمای محیط میشن !
رفتم توی آب و کنارش نشستم ...
با کنجکاوی صورتش رو نگاه میکردم ..
#تهیونگ
شک شدم از اینکه کنارم نشست ! چونه ام رو گرفت و به جهات مختلف حرکت میداد .. دستش رو روی پولک یه تیکه ای که از گونه ام زده بود بیرون کشید ..
" تهیونگ پوستت سُر شده ! ... موهات انگار ضد آبه!... میشه بشینی لبه استخر!؟ "
نشستم
دستش رو روی دم آبی اطلسی رنگم میکشید .. انعکاس های نور بنفش رنگی که به پولک های روی بندم میخورد توی صورتش میخورد ..
" ت..تهیونگ تو ! پاهات رو حس میکنی!؟.. "
رد کردم.... و توی گوشی نوشتم
" جونگ کوک فکر میکنم تموم اندام های داخلیم عوض شده باشه! .. الان که غذا خوردم اصلا دستشوییم نمیاد .. ضربانم سه تایی میزنه ... و اینکه نمیتونم حرف بزنم یعنی حنجره ندارم ! "
یهو ترسید .. و میخواست گریه بیوفته اما جلوی خودش رو گرفت !
" هیونگ! یعنی دیگه نمیتونم صدات رو بشنوم؟!🥺💔... و..واقعا نمیدونم !! واقعا هنوز موندم چرا همچین کاری کردی!؟ .. "
گریه افتادم... واقعا نمیشه کاریش کرد !... یهو از توی آب بلند شد و اومد کنارم لبه استخر نشست ! اشک هامو پاک کرد !
" تهیونگ تو این یه ماه تعطیلات من نجاتت میدم ! مطمنم یه راهی داره ! مطمئنم !!.. پس دیگه گریه نکن ! چون گریه کردن بهمون کمک نمی کنه! "
منو بغل کرد و گفت باید بره بیرون خرید بکنه !...
بعد از ۴ ساعت حدود ساعت ۸ شب بود و استخر تاریک شده بود .. دستم به کلید چراغ ها نمی رسید پس تو همون تاریکی نشستم و با گوشیم ور میرفتم .. که یهو نامجون زنگ زد ..
نمیتونستم جواب بدم چون صدام بالا نمیومد ! .. گوشیمو لبه استخر گذاشتم و منتظر بودم که قطع کنه !.. بعد از اینکه قطع کرد بهش پیام دادم
" اوه نامجون ببخش حمام بودم زنگت رو نشنیدم! "
" عیب نداره در مورد میکستپ باهات میخواستم حرف بزنم راستش من یه سری متن برات از کتاب جدا کردم مطمئنم به دردت میخوره ! "
۱۰.۹k
۰۷ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.