وقتیرئیستتبدیلبددیتمیشه
وقتی_رئیست_تبدیل_ب_ددیت_میشه
part_18
چند ساعت بعد
جونگکوک: برای امشب کافیه استراحت کن
ویو ات
بعد از حرفش از اتاق رفت منم بلند شدم و رفتم سمت حمو،،،م درو باز کردم آب رو باز کردم رفتم زیر،،،ش درد داشتم ولی کم کم آروم شدم بعد که کارم تموم شد درو باز کردم و توی اتاق نگاه کردم کسی نبود خواستم برم که یکی منو هل داد توی حمو،،،م
ات: تهیونگ
تهیونگ: امشب کاری باهات نکردم ولی...
دستشو روی لبا//م کشید
تهیونگ: ولی فقط ی چيزی میخوام ازت بپرسم پس لطفا درست جواب بده
ات: بپرس
تهیونگ: ات منو دوست داری؟
ات:(چيزی نگفتم)
تهیونگ: میدونستم که منو دوست نداری
ات: میتونم بگم فقط بخشیدمت
ویو ات
دیدم داشت میرفت که یهو افتاد روی زمین
ات: تهیونگ...تهیونگ
...
ات: لطفا بلند شو من غلط کردم به خدا دوست دارم
...
ات: تهیونگ(گریه) باور کن عا،،،شقتم لطفا بلند شو
تهیونگ: پس چرا به من اهمیت نمیدی؟
ات: ت...
تهیونگ: فقط خواستم ببینم اگه من حالم بد شه تو چیکار میکنی گفتم شاید اگه بمیرم....
ویو تهیونگ
ات دستشو روی لبا//م گذاشت
ات: لطفا دیگه حرف مُردن نزن چون من نمیتونم بدون تو زندگی کنم
رفتم سمت کمد لبا//سم پوشیدم نگاه کردم دیدم تهیونگ روی تخت نشسته بود رفتم سمتش هلش دادم روی تخت لبا//م رو روی لبا//ش گذاشتم بعد از لبا//ش دور شدم
ات: دیوونه تو با من چیکار کردی که نمیتونم از لبا//ت دل بکنم ها
ویو تهیونگ
دستمو بردم دور کمر،،،ش حلقه کردم و جامو باهاش عوض کردم روش خي//مه زدم
تهیونگ: دختر اينو من باید بهت بگم نه تو(خنده)
مو های جلوی صورتش و کنار زدم و ...
#تهکوک #تهیونگ #جونگکوک #بی_تی_اس #فیک #رمان
part_18
چند ساعت بعد
جونگکوک: برای امشب کافیه استراحت کن
ویو ات
بعد از حرفش از اتاق رفت منم بلند شدم و رفتم سمت حمو،،،م درو باز کردم آب رو باز کردم رفتم زیر،،،ش درد داشتم ولی کم کم آروم شدم بعد که کارم تموم شد درو باز کردم و توی اتاق نگاه کردم کسی نبود خواستم برم که یکی منو هل داد توی حمو،،،م
ات: تهیونگ
تهیونگ: امشب کاری باهات نکردم ولی...
دستشو روی لبا//م کشید
تهیونگ: ولی فقط ی چيزی میخوام ازت بپرسم پس لطفا درست جواب بده
ات: بپرس
تهیونگ: ات منو دوست داری؟
ات:(چيزی نگفتم)
تهیونگ: میدونستم که منو دوست نداری
ات: میتونم بگم فقط بخشیدمت
ویو ات
دیدم داشت میرفت که یهو افتاد روی زمین
ات: تهیونگ...تهیونگ
...
ات: لطفا بلند شو من غلط کردم به خدا دوست دارم
...
ات: تهیونگ(گریه) باور کن عا،،،شقتم لطفا بلند شو
تهیونگ: پس چرا به من اهمیت نمیدی؟
ات: ت...
تهیونگ: فقط خواستم ببینم اگه من حالم بد شه تو چیکار میکنی گفتم شاید اگه بمیرم....
ویو تهیونگ
ات دستشو روی لبا//م گذاشت
ات: لطفا دیگه حرف مُردن نزن چون من نمیتونم بدون تو زندگی کنم
رفتم سمت کمد لبا//سم پوشیدم نگاه کردم دیدم تهیونگ روی تخت نشسته بود رفتم سمتش هلش دادم روی تخت لبا//م رو روی لبا//ش گذاشتم بعد از لبا//ش دور شدم
ات: دیوونه تو با من چیکار کردی که نمیتونم از لبا//ت دل بکنم ها
ویو تهیونگ
دستمو بردم دور کمر،،،ش حلقه کردم و جامو باهاش عوض کردم روش خي//مه زدم
تهیونگ: دختر اينو من باید بهت بگم نه تو(خنده)
مو های جلوی صورتش و کنار زدم و ...
#تهکوک #تهیونگ #جونگکوک #بی_تی_اس #فیک #رمان
- ۴۰.۷k
- ۲۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط