پارت یازدهم(اخر)
پارت یازدهم(اخر)
ا.ت بی حوصله به منظره ی بیرون خیره شده بود
کشتن هیترا انرژی زیادی ازش گرفته بود
اما نمی دونست چرا عذاب وجدانی نداره؟
هر چند که نباید داشته باشه
مگه اون لعنتیا بعد از اون هیت های دردناک عذاب وجدان می گرفتن؟
در واقع ا.ت عدالتی بین ایدل ها برقرار کرده بود و حقش چیزی به اسم زندان نبود!
خود یونگی هم اینو بهش میگفت
مگه همیشه چکش دادگاه عدالت رو برقرار می کرد؟
قطعا نه!
دنیا هر چقدر هم امن تر و پیشرفته تر باشه باز هم این خودتی که باید برای گرفتن حقت تلاش کنی
ا.ت انقدری غرق فکر بود که نفهمید کی یونگی توی ماشین نشست و حرکت کرد
وقتی متوجه شد از منظره ی مقابلش رد شدن به سمت یونگی برگشت و پرسشگرانه بهش خیره شد
یونگی هم متوجه نگاه های ا.ت شد
+زوده اینجا بگم!
-عع! اذیتم نکن یونگی!
+باید تو یه موقعیت مناسب بگم یا نه؟
ا.ت دهن کجی ای کرد و به صفحه موبایلش خیره شد
میکو بهش پیام داده بود و گفته بود بدون هیچ مشکلی به اوساکا برگشته
ا.ت تمام اتفاقات رو مدیون میکو بود
اما میکو که ترسیده بود تصمیم گرفت مدتی به اوساکا بره تا هم دور بشه از اخبار های کیپاپ هم با خانوداش باشه
-از اهنگ جدید خبری نیست؟
ا.ت موبایلش رو خاموش کرد
+تو فکرشم...اهنگ جالبی باید دربیاد!
-شک ندارم که همینه...نمی خوای بگی چی شد؟
+گفتم که اینجا موقعیت خوبی نیست بگم بهت!
ا.ت دلش می خواست یونگی رو بگیره و اون برگه لعنتی رو به چنگ بیاره
اما اون داشت رانندگی می کرد و زمان مناسبی برای این کار نبود
چاره ای نداشت جز اینکه صبر کنه
وقتی از ماشین پیاده شدن ا.ت بدون دادن رخصت به یونگی از کولش آویزون شد و برگه رو به هر زحمتی بود از دستش کشید
+ولم کن! ولم کن!
ا.ت از کول یونگی پایین اومد و به سرعت ورقه رو باز کرد
با دیدن کاغذ برای لحظه ایسرجاش میخکوب شد و بعد برگشت طرف یونگی که با لبخند بهش نگاه می کرد
+انتظارشو نداشتی؟
-حدسشو میزدم!
یونگی شونه های ا.ت رو گرفت و به خودش نزدیک تر کرد
اروم طوری که خودشون بشنون گفت:
+می خوام یه برنامه سفر ترتیب بدم که پسرام بیان..باید بفهمن یه مین کوچولو تو راهه!
END
اوکی من این فیکو خیلی دوست داشتم(((:
فیک دزد هم چون رای زیادی داشت قراره اون اپلود بشه حالا یا امشب میذارمش یا فردا
ا.ت بی حوصله به منظره ی بیرون خیره شده بود
کشتن هیترا انرژی زیادی ازش گرفته بود
اما نمی دونست چرا عذاب وجدانی نداره؟
هر چند که نباید داشته باشه
مگه اون لعنتیا بعد از اون هیت های دردناک عذاب وجدان می گرفتن؟
در واقع ا.ت عدالتی بین ایدل ها برقرار کرده بود و حقش چیزی به اسم زندان نبود!
خود یونگی هم اینو بهش میگفت
مگه همیشه چکش دادگاه عدالت رو برقرار می کرد؟
قطعا نه!
دنیا هر چقدر هم امن تر و پیشرفته تر باشه باز هم این خودتی که باید برای گرفتن حقت تلاش کنی
ا.ت انقدری غرق فکر بود که نفهمید کی یونگی توی ماشین نشست و حرکت کرد
وقتی متوجه شد از منظره ی مقابلش رد شدن به سمت یونگی برگشت و پرسشگرانه بهش خیره شد
یونگی هم متوجه نگاه های ا.ت شد
+زوده اینجا بگم!
-عع! اذیتم نکن یونگی!
+باید تو یه موقعیت مناسب بگم یا نه؟
ا.ت دهن کجی ای کرد و به صفحه موبایلش خیره شد
میکو بهش پیام داده بود و گفته بود بدون هیچ مشکلی به اوساکا برگشته
ا.ت تمام اتفاقات رو مدیون میکو بود
اما میکو که ترسیده بود تصمیم گرفت مدتی به اوساکا بره تا هم دور بشه از اخبار های کیپاپ هم با خانوداش باشه
-از اهنگ جدید خبری نیست؟
ا.ت موبایلش رو خاموش کرد
+تو فکرشم...اهنگ جالبی باید دربیاد!
-شک ندارم که همینه...نمی خوای بگی چی شد؟
+گفتم که اینجا موقعیت خوبی نیست بگم بهت!
ا.ت دلش می خواست یونگی رو بگیره و اون برگه لعنتی رو به چنگ بیاره
اما اون داشت رانندگی می کرد و زمان مناسبی برای این کار نبود
چاره ای نداشت جز اینکه صبر کنه
وقتی از ماشین پیاده شدن ا.ت بدون دادن رخصت به یونگی از کولش آویزون شد و برگه رو به هر زحمتی بود از دستش کشید
+ولم کن! ولم کن!
ا.ت از کول یونگی پایین اومد و به سرعت ورقه رو باز کرد
با دیدن کاغذ برای لحظه ایسرجاش میخکوب شد و بعد برگشت طرف یونگی که با لبخند بهش نگاه می کرد
+انتظارشو نداشتی؟
-حدسشو میزدم!
یونگی شونه های ا.ت رو گرفت و به خودش نزدیک تر کرد
اروم طوری که خودشون بشنون گفت:
+می خوام یه برنامه سفر ترتیب بدم که پسرام بیان..باید بفهمن یه مین کوچولو تو راهه!
END
اوکی من این فیکو خیلی دوست داشتم(((:
فیک دزد هم چون رای زیادی داشت قراره اون اپلود بشه حالا یا امشب میذارمش یا فردا
۵۶.۶k
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.