عشق جاودانه pt14
عشق جاودانه pt14
-بعد از اینکه تمام اسلحه هارو انتقال دادیم به انبار خودمون رفتیم جایی که لیجانگ رو نگه داشته بودیم وقتی رسیدم بیهوش بود یه سطل اب روش خالی کردم بیدار شد
-دیگه کاری باهات ندارم عوضی
∆پس ولم کن
-منظورم این نبود که ولت میکنم
بعدشو یه گلوله تو مغذش خالی کردم
_خب دیگه بریم
÷حالت خوبه
_اره چطور
÷همینطوری
@بریم
«««ویو کوک»»»
تو راه که داشتم میرفتم خونه گوشیم زنگ خورد شماره ناشناس بود جواب دادم
¥سلام اوپا منم یونا(قصد بی احترامی ندارم)
-چی میخوای
¥دارم میام سـٔول با مامانت(حالت لوس)
_چی؟
-فردا میبینمت اوپا
برای چی باید بیان ،یونا دختر عمومه که متاسفانه از من خوشش میاد و مامانم میگه باید حتما با اون ازدواج کنم اصلا منم به خاطر یونا اومدم اینجا تا ازش دور باشم
«««ویو ات»»»
حوصلم سر رفته بود ساعت 10 بود ولی کوک هنوز نیومده بود میخواستم بهش زنگ بزنم که صدای در اومد رفتم پایین کوک بود
سلام
-سلام
چطور پیش رفت
-خوب بود
√جونکوک اومد و ات رو بغل کرد جوری که ات رفت عقب
-خیلی خستم ولی گشنمم هست
خب بیا غذا بخور
-بریم
√غذاشونو خوردن و رفتن خوابیدن
-دلم نمیخواد فردا بشه
چرا
-چون قراره مامانم بیاد
اینکه خوبه
-زیاد رابطه ی خوبی با مامانم ندارم
پدرت چی؟
_خیلی وقته مرده
معذرت میخوام
-اشکال نداره،راستی مامانم نمیدونه که من مافیام
چرا
-خب راستش پدر من مافیا بود اما مامانم دوست نداشت که بابام مافیا باشه سر همین مامان و بابام زیاد دعوا میکردن تا یه روز که شریک بابام سحامشو بالا کشید بعدشم بابامو کشت سر همون من الان مافیا شدم تا انتقام بابامو بگیرم ولی دیگه نتونستم ازش در بیام
اها پس هیشکی بحز اعضا نمیدونن
-تو و اعضا فقط میدونین،منو تا حالا کسی ندیده فقط اسممو میدونن اما بحز بعضیا مثل همین لی جانگ که از خانواده شریک بابام بوده برای همین منو میشناسه
فهمیدم ،خسته ای بیا بخوابیم
-باشه
شب بخیر
-شب تو هم بخیر عزیزم
-بعد از اینکه تمام اسلحه هارو انتقال دادیم به انبار خودمون رفتیم جایی که لیجانگ رو نگه داشته بودیم وقتی رسیدم بیهوش بود یه سطل اب روش خالی کردم بیدار شد
-دیگه کاری باهات ندارم عوضی
∆پس ولم کن
-منظورم این نبود که ولت میکنم
بعدشو یه گلوله تو مغذش خالی کردم
_خب دیگه بریم
÷حالت خوبه
_اره چطور
÷همینطوری
@بریم
«««ویو کوک»»»
تو راه که داشتم میرفتم خونه گوشیم زنگ خورد شماره ناشناس بود جواب دادم
¥سلام اوپا منم یونا(قصد بی احترامی ندارم)
-چی میخوای
¥دارم میام سـٔول با مامانت(حالت لوس)
_چی؟
-فردا میبینمت اوپا
برای چی باید بیان ،یونا دختر عمومه که متاسفانه از من خوشش میاد و مامانم میگه باید حتما با اون ازدواج کنم اصلا منم به خاطر یونا اومدم اینجا تا ازش دور باشم
«««ویو ات»»»
حوصلم سر رفته بود ساعت 10 بود ولی کوک هنوز نیومده بود میخواستم بهش زنگ بزنم که صدای در اومد رفتم پایین کوک بود
سلام
-سلام
چطور پیش رفت
-خوب بود
√جونکوک اومد و ات رو بغل کرد جوری که ات رفت عقب
-خیلی خستم ولی گشنمم هست
خب بیا غذا بخور
-بریم
√غذاشونو خوردن و رفتن خوابیدن
-دلم نمیخواد فردا بشه
چرا
-چون قراره مامانم بیاد
اینکه خوبه
-زیاد رابطه ی خوبی با مامانم ندارم
پدرت چی؟
_خیلی وقته مرده
معذرت میخوام
-اشکال نداره،راستی مامانم نمیدونه که من مافیام
چرا
-خب راستش پدر من مافیا بود اما مامانم دوست نداشت که بابام مافیا باشه سر همین مامان و بابام زیاد دعوا میکردن تا یه روز که شریک بابام سحامشو بالا کشید بعدشم بابامو کشت سر همون من الان مافیا شدم تا انتقام بابامو بگیرم ولی دیگه نتونستم ازش در بیام
اها پس هیشکی بحز اعضا نمیدونن
-تو و اعضا فقط میدونین،منو تا حالا کسی ندیده فقط اسممو میدونن اما بحز بعضیا مثل همین لی جانگ که از خانواده شریک بابام بوده برای همین منو میشناسه
فهمیدم ،خسته ای بیا بخوابیم
-باشه
شب بخیر
-شب تو هم بخیر عزیزم
۹.۳k
۳۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.