My police boyfriend
My police boyfriend
Part 22
من:جیمین
جیمین:هوم؟! (لبخند)
من:لطفا هرکاری میکنی فقط به خودت اسیب نزن
جیمین:لبخند دلنشینی زد و دختر روبروش رو به اغوش کشید
سهون: نمیزارم بهش برسی جیمین یاشیل مال منه
( سهون تمام این مدت پشت دیوار بود و حرفای جیمین و یاشیل رو شنیده بود )
جیمین:بریم داخل؟ هوا سرده
من:هوم.. بریم
از دید یاشیل
رفتیم داخل
جیمین دستم گرفت و پیش خودش نشوند
همینطور نشسته بودم که جونگ کوک با تعجب اومد سمتم
جونگ کوک :ی..یاشیل.. دلم خیلی برات تنگ شده بود
من: منم دلم برات تنگ شده بود داداشی
محکم جونگ کوک رو بغل کردم دلم خیلی برای بغل کردناش تنگ شده بود
نفس عمیقی کشیدم و اجازه دادن بوی عطر تنش به ریه هام نفوذ کنن
جونگ کوک:خوشحالم که بعد مدت ها برگشتی
من:منم خوشحالم.. (لبخند)
یونگی:ا.. او تو برگشتی؟
دلم برات تنگ شده بود خانوم کوچولو
من:منم دلم برات تنگ شده بود
از دید یاشیل
داشتیم باهم حرف میزدیم و می خندیدیم
که یه خدمتکار از کنارمون رد شد و لیوان شراب ریخت روی جیمین
خدمتکار: .. او ببخشید از دستم افتاد( با حالت ضایعی )
مطمعنم از قصد اینکارو کرد همون موقع سهون رو دیدم که پوزخندی بهمون زد اما با نگاه من بهش روشو برگردوند
جیمین:اههه..
من:بیا بریم لباستو عوض کن
جیمین:سرشو به نشونه باشه تکون داد ...
بلند شدیم و از عمارت خارج شدیم
سرویس بهداشتی پشت عمارت بود
به محض وارد شدن جیمین پیرهنشو دراورد
من:ه.. هی مثلا من اینجام.. و جلو چشمام رو با دستام پوشوندم
جیمین اومد جلوم و دستامو از رو چشمام برداشت
جیمین:نیازی نیست خجالت بکشی..
من:گرمای تنش رو روخودم حس می کردم
تو چشماش زل زده بودم که صورتشو اورد نزدیک و لباشو رو لبام گذاشت
بعد چند دقیقه از هم جدا شدیم
من :به خودم اومدم و گفتم ..
ی.. یاااا نمیخوای لباستو بپوشی ( غر زدن کیوت)
جیمین:زد زیر خنده .. چرا ..الان میپوشم
جیمین لباسشو عوض کرد و برگشتیم به عمارت
و نشستیم
جونگ کوک:ببینم.. شیطونی کردین؟
من:هوم..؟! خ.. خب شاید فقط یکم
جونگ کوک:از دست تو..( خنده)
من:یاا.. کوکی
جونگ کوک:باشه.. باشه.. ببخشید
من:از این حرکتش خندم گرفت
جیمین:ببینم به چی میخندین ؟
جونگ کوک:اینو من باید از تو بپرسم جناب پارک
جیمین: اونوقت اگه بگم میخوای چیکار کنی؟
Part 22
من:جیمین
جیمین:هوم؟! (لبخند)
من:لطفا هرکاری میکنی فقط به خودت اسیب نزن
جیمین:لبخند دلنشینی زد و دختر روبروش رو به اغوش کشید
سهون: نمیزارم بهش برسی جیمین یاشیل مال منه
( سهون تمام این مدت پشت دیوار بود و حرفای جیمین و یاشیل رو شنیده بود )
جیمین:بریم داخل؟ هوا سرده
من:هوم.. بریم
از دید یاشیل
رفتیم داخل
جیمین دستم گرفت و پیش خودش نشوند
همینطور نشسته بودم که جونگ کوک با تعجب اومد سمتم
جونگ کوک :ی..یاشیل.. دلم خیلی برات تنگ شده بود
من: منم دلم برات تنگ شده بود داداشی
محکم جونگ کوک رو بغل کردم دلم خیلی برای بغل کردناش تنگ شده بود
نفس عمیقی کشیدم و اجازه دادن بوی عطر تنش به ریه هام نفوذ کنن
جونگ کوک:خوشحالم که بعد مدت ها برگشتی
من:منم خوشحالم.. (لبخند)
یونگی:ا.. او تو برگشتی؟
دلم برات تنگ شده بود خانوم کوچولو
من:منم دلم برات تنگ شده بود
از دید یاشیل
داشتیم باهم حرف میزدیم و می خندیدیم
که یه خدمتکار از کنارمون رد شد و لیوان شراب ریخت روی جیمین
خدمتکار: .. او ببخشید از دستم افتاد( با حالت ضایعی )
مطمعنم از قصد اینکارو کرد همون موقع سهون رو دیدم که پوزخندی بهمون زد اما با نگاه من بهش روشو برگردوند
جیمین:اههه..
من:بیا بریم لباستو عوض کن
جیمین:سرشو به نشونه باشه تکون داد ...
بلند شدیم و از عمارت خارج شدیم
سرویس بهداشتی پشت عمارت بود
به محض وارد شدن جیمین پیرهنشو دراورد
من:ه.. هی مثلا من اینجام.. و جلو چشمام رو با دستام پوشوندم
جیمین اومد جلوم و دستامو از رو چشمام برداشت
جیمین:نیازی نیست خجالت بکشی..
من:گرمای تنش رو روخودم حس می کردم
تو چشماش زل زده بودم که صورتشو اورد نزدیک و لباشو رو لبام گذاشت
بعد چند دقیقه از هم جدا شدیم
من :به خودم اومدم و گفتم ..
ی.. یاااا نمیخوای لباستو بپوشی ( غر زدن کیوت)
جیمین:زد زیر خنده .. چرا ..الان میپوشم
جیمین لباسشو عوض کرد و برگشتیم به عمارت
و نشستیم
جونگ کوک:ببینم.. شیطونی کردین؟
من:هوم..؟! خ.. خب شاید فقط یکم
جونگ کوک:از دست تو..( خنده)
من:یاا.. کوکی
جونگ کوک:باشه.. باشه.. ببخشید
من:از این حرکتش خندم گرفت
جیمین:ببینم به چی میخندین ؟
جونگ کوک:اینو من باید از تو بپرسم جناب پارک
جیمین: اونوقت اگه بگم میخوای چیکار کنی؟
۳۱.۳k
۰۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.