جناب قاضی

𝕔𝕦𝕣𝕚𝕠𝕤𝕚𝕥𝕪
𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣:²
𝕡𝕒𝕣𝕥:¹⁴
"جناب قاضی؟":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
قاضی چشماش رو از برگه‌ها گرفت و به الیزا نگاه کرد.
برگه‌ها رو کنار گذاشت و یک نفس عمیق کشید.
"خب...."
"خب؟":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
"اگه اجازه بدید دارم میگم"
"بله بفرمایید":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
قاضی یه لحظه مکث کرد و دوباره به مدارک نگاه کرد.
"طبق این مدارک، فیلم‌ها و صداهای ضبط شده... متهم از کلیه اتهامات تبرئه شد."
پروزمندانه خندید. مطمئن بود از پسش برمیاد. قطعا تموم کردن پرونده‌ای به این سختی کار هر کسی نبود!
کیفش رو برداشت و با قدم‌های محکم‌وپر قدرت، به سمت در دادگاه راهی شد. بدون توجه به اینکه تئودور با نگاهی که تشکر و خوشحالی ازش معلوم بود بهش خیره شده بود. احتمالا اگه میتونست دنبال الیزا راه میوفتاد!
تلفنش رو برداشت و زنگ زد.
بعد از چند بوق جواب داد.
"بله؟"
"تموم شد":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
"چی تموم شد؟"
"پرونده به نفعمون تموم شد":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
سونگ‌هیون چند ثانیه هیچ صدایی ازش شنیده نشد.
"شوخی میکنی؟؟"
"من با تو شوخی دارم؟":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
سونگ‌هیون از پشت تلفن بلند بلند خندید.
"الیزا تو حرف نداری!!!"
الیزا پوزخند زد. در ماشین رو باز کرد و نشست.
"میدونم. پولو بزن به حسابم":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
"باشه. چقدر؟"
"پونصد هزار دلار":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
"تا امشب تو حسابته"
"خوبه":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
گوشیو قطع کرد و به سمت خونه حرکت کرد.
سونگ‌هیون مثل اینکه واقعا انتظار نداشت این پرونده به نفعش تموم بشه چون.. اصلا فهمید پونصد هزار دلار چقدره؟
"حس عذاب وجدان اینکه.. با مدارک جعلی تونستم این پرونده رو تموم کنم.. داره اذیتم میکنه. ولی مگه اهمیتیم داره؟ نه قطعا! کلی آدم این کارو کردم، منم روش":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
آره.. احتمالا بهترین کار این بود که دیگه به این مسئله فکر نکنه.. ولی سوال اینه که.. می‌تونست؟؟
دیدگاه ها (۵)

𝕔𝕦𝕣𝕚𝕠𝕤𝕚𝕥𝕪𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣:²𝕡𝕒𝕣𝕥:¹⁵اون داره فراموش میکنه. البته، فکر م...

#تک‌پارتی‌جیمینthree in the morningساعت ۱۱ شب بود‌. از لحظه‌...

𝕔𝕦𝕣𝕚𝕠𝕤𝕚𝕥𝕪𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣:²𝕡𝕒𝕣𝕥:¹³قطره‌های بارون به زمین برخورد میکرد...

𝕔𝕦𝕣𝕚𝕠𝕤𝕚𝕥𝕪𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣:²𝕡𝕒𝕣𝕥:¹²دستش رو کلافه داخله موهاش کشید. خست...

(بازی مرگ )پارت ۱۰۸هری کمی فکر کرد و گفت : نه حتما لازمت میش...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_244لیلی با یه غرور خاص...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط