قطرههای بارون به زمین برخورد میکردن ماشینو پارک کردن و پیاده شد
𝕔𝕦𝕣𝕚𝕠𝕤𝕚𝕥𝕪
𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣:²
𝕡𝕒𝕣𝕥:¹³
قطرههای بارون به زمین برخورد میکردن. ماشینو پارک کردن و پیاده شد.
اه.. چه شب زیبایی!!
محکم قدم برمیداشت. با راه رفتنش حس قدرت رو منتقل میکرد و... کت مشکی رنگ چرمش توی تنش خود نمایی میکرد...
اون زن... کامل ترین توصیف از کلمه بینقص بود.
در رو باز کرد و وارد شد. روی صندلی نشست و به مرد روبهروش نگاه کرد*اونایی که Love game من رو خوندین، این صحنه براتون آشنا نیست؟*
"خب؟":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
"خب که خب؟"
"سه روز شد. مدارک کو؟":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
"پولو آوردی؟"
الیزا بلند خندید.
"نگران نباش گشنه... پولو میدم":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
خندش رو قطع کرد. به چشمای مرد روبهروش خیره شد و گفت:
"البته بعد از اینکه مدارک رو گرفتم":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
"خوبه"
کیفش رو برداشت. مدارک رو از داخل کیفش در آورد و گذاشت رو میز.
"خب.. حالا پول"
یک چک از داخل کیفش در آوردو داد بهش مرد.
"تا فردا تو حسابته":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
مرد چکو گرفت و گذاشت داخل کیفش
"همه مدارک داخلش هست دیگه؟ پیام بین پلیس و متهم؟ فایلهای صوتی و عکسو فیلمها همه هست؟":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
"آره همشون هست"
کیفش رو برداشت و بلند شد.
"بابت کمکت ازت ممنونم. فردا حسابتو چک کن":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
از اتاق خارج شد که گوشیش زنگ خورد.
"بله؟":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
"میخوای چیکار کنی؟"
یه نفس عمیق کشید. راه رفت و همون طور به صحبتش به مرد ادامه داد.
"مدرک جعلی به کارمون میاد. همین الان گرفتمش":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
"مدارک میخوان چیو ثابت کنن؟"
"میخوام طوری وانمود کنیم که افرادت پلیس مخفی بودنو داشتن جاسوسیتونو میکردن و البته... قراره که پلیسارو خلافکار جلوه بدیم!":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣:²
𝕡𝕒𝕣𝕥:¹³
قطرههای بارون به زمین برخورد میکردن. ماشینو پارک کردن و پیاده شد.
اه.. چه شب زیبایی!!
محکم قدم برمیداشت. با راه رفتنش حس قدرت رو منتقل میکرد و... کت مشکی رنگ چرمش توی تنش خود نمایی میکرد...
اون زن... کامل ترین توصیف از کلمه بینقص بود.
در رو باز کرد و وارد شد. روی صندلی نشست و به مرد روبهروش نگاه کرد*اونایی که Love game من رو خوندین، این صحنه براتون آشنا نیست؟*
"خب؟":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
"خب که خب؟"
"سه روز شد. مدارک کو؟":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
"پولو آوردی؟"
الیزا بلند خندید.
"نگران نباش گشنه... پولو میدم":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
خندش رو قطع کرد. به چشمای مرد روبهروش خیره شد و گفت:
"البته بعد از اینکه مدارک رو گرفتم":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
"خوبه"
کیفش رو برداشت. مدارک رو از داخل کیفش در آورد و گذاشت رو میز.
"خب.. حالا پول"
یک چک از داخل کیفش در آوردو داد بهش مرد.
"تا فردا تو حسابته":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
مرد چکو گرفت و گذاشت داخل کیفش
"همه مدارک داخلش هست دیگه؟ پیام بین پلیس و متهم؟ فایلهای صوتی و عکسو فیلمها همه هست؟":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
"آره همشون هست"
کیفش رو برداشت و بلند شد.
"بابت کمکت ازت ممنونم. فردا حسابتو چک کن":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
از اتاق خارج شد که گوشیش زنگ خورد.
"بله؟":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
"میخوای چیکار کنی؟"
یه نفس عمیق کشید. راه رفت و همون طور به صحبتش به مرد ادامه داد.
"مدرک جعلی به کارمون میاد. همین الان گرفتمش":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
"مدارک میخوان چیو ثابت کنن؟"
"میخوام طوری وانمود کنیم که افرادت پلیس مخفی بودنو داشتن جاسوسیتونو میکردن و البته... قراره که پلیسارو خلافکار جلوه بدیم!":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
- ۲۰.۴k
- ۲۲ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط