• Wild rose cabaret •
• Wild rose cabaret •
#part136
#paniz
نیکا: نه مامانی کات نکردیم ولی متین من و دوست داره چند باری خواست بیاد با بابا صحبت کنه ولی من مخالفت کردم ...مامانی تروخدا به بابا حرف میزنی
فرانک نفسی گرف
فرانک: باشه حرف میزنم حالا بیایین بریم مهمان ها رو تنها نزارین
فرانک رفت و نیکا با ذوق پرید بغلم
نیکا: واای زنداداش خودمیی، یدونه ای
از بغلش اومدم بیرون لبخندی زدم
_اینم اوکی شد
نیکا ابرویی بالا انداخت
نیکا: ولی یادت باشه ها بعد ازدواج ام میخوام عمه بشم
از بازوش گرفتم و راه افتادیم پیش بقیه
_جون من ول کنین هنوز زوده
نیکا: نخیرمم من میخوام عمه بشم
چون نزدیک مهمون ها بودیم یکم سکوت ایجاد شد چشم غره ای بهش رفتم و کنار رضا نشستم
_این خواهرتم هم گیره داده به من
رضا: شاید واقعا باید بیاریم نمیدونم ولی قبل از خواهر من رفیق دبیرستانی شما بود
هوفی کشیدم و چیزی نگفتم تا آخر مهمونی کسل کننده اشون نشستم
به جز تیکه پروندن و حرص خوردن کاری انجام نمیدادن
بیخیال نگاهی بین امیر و نگار انداختم تا چیزی دستگیرم بشه ولی جز نگاه های شوکه و خیره نگار به امیر نبود
انگار امیر خونسرد بود یا شایدم همه چیزش رو از بر بود
شاید از نگار خوشم نمی اومد اما امیر همچین آدمی به نظر نمی رسید
* * * * * * * *
خسته لباسم با لباس خواب عوض کردم و موهام پشت بافتم
رو تخت کنار رضا نشستم که تکیه داده بود
_حالا چیکار میکنین
رضا: کاریت نباشه سعی میکنم چند ماه دیگه همه چی تموم بشه
_باشه ولی ممکن نگار برگرده به امیر و ....
انگشت رضا رو لبم نشست
رضا: هیشش
با چشای گرد شده نگاهش کردم که بلند شد و با احتیاط سمت در رفت
خواستم حرف بزنم که دستش رو به نشونه ی ساکت بالا آورد
یک دفعه درو باز کرد نیکا با سر اومد تو حرصی لب زدم
_خجالتم خوب چیزیه ...والا این چه کاریه آخه
خارشی به موهاش داد
نیکا: خب کنجکاو بودم
رضا درو بست و با اخم گفت
رضا: دقیقا کنجکاو چی بودی؟
نیکا: خب چیزه چیز...
رضا: بگو نیکا
نیکا: من میخوام عمه بشم چقدر دیگه باید تحمل کنم این همه مدت کنار هم هستین یعنی نشده اشتباهی بچه دار بشین
از حرص قرمز شده بودم، رضا شقیقه هاش رو ماساژ داد
رضا: عجب گیری افتادیما این بچه دار شدن رو کی انداخت تو دهنت
با کمی تردید لب زد
نیکا: م...متین
_اصن چرا شما ها نمیارین گیر دادین به ما
رضا: عععهه یعنی چی پانیذ...
#panleo
#mehrashad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
#part136
#paniz
نیکا: نه مامانی کات نکردیم ولی متین من و دوست داره چند باری خواست بیاد با بابا صحبت کنه ولی من مخالفت کردم ...مامانی تروخدا به بابا حرف میزنی
فرانک نفسی گرف
فرانک: باشه حرف میزنم حالا بیایین بریم مهمان ها رو تنها نزارین
فرانک رفت و نیکا با ذوق پرید بغلم
نیکا: واای زنداداش خودمیی، یدونه ای
از بغلش اومدم بیرون لبخندی زدم
_اینم اوکی شد
نیکا ابرویی بالا انداخت
نیکا: ولی یادت باشه ها بعد ازدواج ام میخوام عمه بشم
از بازوش گرفتم و راه افتادیم پیش بقیه
_جون من ول کنین هنوز زوده
نیکا: نخیرمم من میخوام عمه بشم
چون نزدیک مهمون ها بودیم یکم سکوت ایجاد شد چشم غره ای بهش رفتم و کنار رضا نشستم
_این خواهرتم هم گیره داده به من
رضا: شاید واقعا باید بیاریم نمیدونم ولی قبل از خواهر من رفیق دبیرستانی شما بود
هوفی کشیدم و چیزی نگفتم تا آخر مهمونی کسل کننده اشون نشستم
به جز تیکه پروندن و حرص خوردن کاری انجام نمیدادن
بیخیال نگاهی بین امیر و نگار انداختم تا چیزی دستگیرم بشه ولی جز نگاه های شوکه و خیره نگار به امیر نبود
انگار امیر خونسرد بود یا شایدم همه چیزش رو از بر بود
شاید از نگار خوشم نمی اومد اما امیر همچین آدمی به نظر نمی رسید
* * * * * * * *
خسته لباسم با لباس خواب عوض کردم و موهام پشت بافتم
رو تخت کنار رضا نشستم که تکیه داده بود
_حالا چیکار میکنین
رضا: کاریت نباشه سعی میکنم چند ماه دیگه همه چی تموم بشه
_باشه ولی ممکن نگار برگرده به امیر و ....
انگشت رضا رو لبم نشست
رضا: هیشش
با چشای گرد شده نگاهش کردم که بلند شد و با احتیاط سمت در رفت
خواستم حرف بزنم که دستش رو به نشونه ی ساکت بالا آورد
یک دفعه درو باز کرد نیکا با سر اومد تو حرصی لب زدم
_خجالتم خوب چیزیه ...والا این چه کاریه آخه
خارشی به موهاش داد
نیکا: خب کنجکاو بودم
رضا درو بست و با اخم گفت
رضا: دقیقا کنجکاو چی بودی؟
نیکا: خب چیزه چیز...
رضا: بگو نیکا
نیکا: من میخوام عمه بشم چقدر دیگه باید تحمل کنم این همه مدت کنار هم هستین یعنی نشده اشتباهی بچه دار بشین
از حرص قرمز شده بودم، رضا شقیقه هاش رو ماساژ داد
رضا: عجب گیری افتادیما این بچه دار شدن رو کی انداخت تو دهنت
با کمی تردید لب زد
نیکا: م...متین
_اصن چرا شما ها نمیارین گیر دادین به ما
رضا: عععهه یعنی چی پانیذ...
#panleo
#mehrashad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
۵.۵k
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.