احساس نبودنت

احساس نَـــبودَنت

تمام غزلهایم را تَمَســخُر میکند...

قافیه ها را باید بدون تـُو ...

به دار کشید!!!

قصه ی لیلی و مجنون

چند صباحی است که به خواب رفته...

باید تیشه ی بـغض بر دوش گرفت

فَرهـادی دیگر باید...!
دیدگاه ها (۳)

می پرسم مادر؟بلورها راچرا در بوفه می چینی؟می گوید:شکستنی ها ...

مرد بود...و شانه هایش زیر بار حرفهای سنگین خسته بودند،آنقدر ...

می دانم روز مرگم غمگین خواهی بود...نه برای من!من که مدت هاست...

دلــَم میخـواهد جـا خـوش کنــَمدر دنـج تریــن جای ِ کافــه ا...

ما دهه شصتیا نسلی هستیم که درصورت بروز شیطنت بیش از حد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط