قلب سیاه pt41
قلب سیاه pt41
نمی خواست برای اون سختش کنه، از طرفی هم مطمئن نبود که اگه جونکوک چیزی جز"منم دوستت دارم" می گفت چطور باهاش کنار میومد
موبایل رو روی تخت انداخت و به پهلو چرخید. پتو رو تا زیر چونش بالا کشید و اشک هاش رو کنار زد. هر بار که چشم هاش رو می بست می تونست بدن جونکوک رو نزدیک خودش احساسش کنه. برای کسی که بدنی به سردی مال اون داشت، گرمای پوست جونکوک تبدیل به یک اعتیاد مب شد و ات همیشه توی ترک کرد اعتیادهاش بود.
...
اولین باری بود که تهیونگ پا به اون کالب شبانه میذاشت و اونجا رو تا این حد خلوت می دید. اون کلاب همیشه پر از جمعیت و سر و صدا بود، تهیونگ همیشه بعد از ترک کردنش به سردرد دچار میشد.
اینبار اما به جز پیش خدمتی آشنایی ک خودش با تیهونگ تماس گرفت جمعیت خالی بود
تهیونگ با عجله وارد شد و به فضای تقریبا تاریک اطرافش نگاه کرد فقط یک نور بنفش رنگ بالاسر وویونگ روشن بود که بهش نشوت می داد باید کجا رو تمیز کنه
موزیک ملایمی از باندها پخش میشد اما تأثیری روی آرامش تیهونگ نداشت. به بند کوله پشتیش چنگ زد و بی مقدمه پرسی
#کجاست؟
وویونگ به چهر ی آشفته ی تیهونگ خیره شد و بعد از چند ثانیه سعی
کرد لبخند اطمینان بخشی بزنه
§هی چیزی نیست، فقط یکم مسته پشت شلف
#ممنون وویونگ
تیهونگ بی توجه گفت و به طرف محلی که پسر گفته بود رفت. روی شلف چند تا بطری الکل و شات بود که احتمالا نصف درآمد ماهیانه ی جیمین می ارزیدن
می تونست زمزمه ی ضعیف جیمین با آهنگ رو بشنوه. جیمین
پشت شلف روی زمین نشسته و داغی گون هاش از اون فاصله معلوم بود.
نمی خواست برای اون سختش کنه، از طرفی هم مطمئن نبود که اگه جونکوک چیزی جز"منم دوستت دارم" می گفت چطور باهاش کنار میومد
موبایل رو روی تخت انداخت و به پهلو چرخید. پتو رو تا زیر چونش بالا کشید و اشک هاش رو کنار زد. هر بار که چشم هاش رو می بست می تونست بدن جونکوک رو نزدیک خودش احساسش کنه. برای کسی که بدنی به سردی مال اون داشت، گرمای پوست جونکوک تبدیل به یک اعتیاد مب شد و ات همیشه توی ترک کرد اعتیادهاش بود.
...
اولین باری بود که تهیونگ پا به اون کالب شبانه میذاشت و اونجا رو تا این حد خلوت می دید. اون کلاب همیشه پر از جمعیت و سر و صدا بود، تهیونگ همیشه بعد از ترک کردنش به سردرد دچار میشد.
اینبار اما به جز پیش خدمتی آشنایی ک خودش با تیهونگ تماس گرفت جمعیت خالی بود
تهیونگ با عجله وارد شد و به فضای تقریبا تاریک اطرافش نگاه کرد فقط یک نور بنفش رنگ بالاسر وویونگ روشن بود که بهش نشوت می داد باید کجا رو تمیز کنه
موزیک ملایمی از باندها پخش میشد اما تأثیری روی آرامش تیهونگ نداشت. به بند کوله پشتیش چنگ زد و بی مقدمه پرسی
#کجاست؟
وویونگ به چهر ی آشفته ی تیهونگ خیره شد و بعد از چند ثانیه سعی
کرد لبخند اطمینان بخشی بزنه
§هی چیزی نیست، فقط یکم مسته پشت شلف
#ممنون وویونگ
تیهونگ بی توجه گفت و به طرف محلی که پسر گفته بود رفت. روی شلف چند تا بطری الکل و شات بود که احتمالا نصف درآمد ماهیانه ی جیمین می ارزیدن
می تونست زمزمه ی ضعیف جیمین با آهنگ رو بشنوه. جیمین
پشت شلف روی زمین نشسته و داغی گون هاش از اون فاصله معلوم بود.
۴۱۷
۲۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.