قلب سیاه pt40
قلب سیاه pt40
+برای چی؟
_به روش من پیش میریم
ات هیچ دردی احساس نکرد وقتی که گفت" اگه تا اونموقع
بمیرم چی؟" .جونکوک عصبی شد
_قرار نیست بمیری... نمیذارم
ات حقیقت رو می دونست و زمان زیادی داشت تا باهاش
کنار بیاد، اما به اون امیدهای واهی وابسته بود. چشمش سوخت تو صداش تحت تأثیر بغضش بم تر شد
+چرا رفتی؟
همونطور که پیش بینی میکرد، جونکوک بهش جوابی نداد
ات با خودش فکر کرد که اون قطعا مجبور نیست. اشکش به
آرومی روی گونهاش سر خورد و گفت
+کی برمیگردی؟
اگه صدای نفس کشیدن جونکوک رو نمی شنید، فکرمی کرد تماس قطع شده. نمی خواست جونکوک متوجه گریه کردنش بشه، اما مدتی بود که نمی تونست نقاب"قوی بودن" .رو روی صورتش بذاره
+داری تنبیهم می کنی؟
_من نمی دونم دارم کدوممون رو تنبیه میکنم
جونکوک بالاخره لب زد و ات بینیش رو بالا کشید
+ جونکوک کی برمی گردی؟
به نظر می رسید که جونکوک کاملا یخ زده باشه. اما نتونست اینبار ات رو نادیده بگیره، نه وقتی که درد داشت و به روش
خودش خواهش می کرد
-نمیدونم، اما دیر نیست... مراقب باش
ات با وجود میل شدیدی که به ادامه دادن اون مکالمه
داشت، چشم :هاش رو بست و گفت
+.تو هم مراقب باش. دوستت دارم
تماس رو قطع کردن و به جونکوک اجازه ی حرف زدن نداد
+برای چی؟
_به روش من پیش میریم
ات هیچ دردی احساس نکرد وقتی که گفت" اگه تا اونموقع
بمیرم چی؟" .جونکوک عصبی شد
_قرار نیست بمیری... نمیذارم
ات حقیقت رو می دونست و زمان زیادی داشت تا باهاش
کنار بیاد، اما به اون امیدهای واهی وابسته بود. چشمش سوخت تو صداش تحت تأثیر بغضش بم تر شد
+چرا رفتی؟
همونطور که پیش بینی میکرد، جونکوک بهش جوابی نداد
ات با خودش فکر کرد که اون قطعا مجبور نیست. اشکش به
آرومی روی گونهاش سر خورد و گفت
+کی برمیگردی؟
اگه صدای نفس کشیدن جونکوک رو نمی شنید، فکرمی کرد تماس قطع شده. نمی خواست جونکوک متوجه گریه کردنش بشه، اما مدتی بود که نمی تونست نقاب"قوی بودن" .رو روی صورتش بذاره
+داری تنبیهم می کنی؟
_من نمی دونم دارم کدوممون رو تنبیه میکنم
جونکوک بالاخره لب زد و ات بینیش رو بالا کشید
+ جونکوک کی برمی گردی؟
به نظر می رسید که جونکوک کاملا یخ زده باشه. اما نتونست اینبار ات رو نادیده بگیره، نه وقتی که درد داشت و به روش
خودش خواهش می کرد
-نمیدونم، اما دیر نیست... مراقب باش
ات با وجود میل شدیدی که به ادامه دادن اون مکالمه
داشت، چشم :هاش رو بست و گفت
+.تو هم مراقب باش. دوستت دارم
تماس رو قطع کردن و به جونکوک اجازه ی حرف زدن نداد
۲۱۹
۱۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.