برادر ناتنی
برادر ناتنی
پارت۱۷
"صبح"
ات: بیدار شدم و کارامو کردم و یه لباس اداری مشکی پوشیدم و موهامو صاف کردم و باز گذاشتم ( استایلشو میزارم) ایو رو بیدار کردم و رفتم شرکت.....
نشستم تو دفترم به طرح ها یه نگاهی انداختم و امادشون کردم دارم طرح های جدیدو نگاه میکردم که ایو اومد تو ایو: ات اومدن ات:بگو بیان تو ایو: بفرمایید...
جیمین:با صدای آلارم کوفتی از بیدار شدم دست و صورتمو شستم و لباسمو پوشیدم ( عکسشو میزارم) و عطر تلخمو زدم سوار ماشین شدم و رفتم...
رسیدم دم شرکت شرکت بزرگ و شیکی بود رفتم تو که یه خانومی اومد سمتم ایو: سلام آقای پارک جیمین: سلام( سرد) ایو: بفرمایید از این طرف جیمین: هوم رسیدن به اتاق ات
ایو: بفرمایید داخل جیمین: ممنون
ات: ایو رفت بیرون و اون آقا اومد داخل
سرم پایین بود و نمیدیدمش جیمین: سلام
ات: سلام آقای...سرشو آورد بالا با قیافه جیمین روبه رو شد
ات:....
جیمین: ا..اتتت...اتتتت رفت سمتش که ات یه قدم عقب رفت و دستشو روبه روی جیمین گرفت
ات: جلو نیا( بغض)برو گمشو بیرون
جیمین: ات من...
ات: گفتمبرو گمشو بیرونن( جیغ و بغض)
جیمین: تا برام توضیح ندی که چرا رفتی جایی نمیرم( عربده و داد خیلی بلند)
ات:...( گریه)
جیمین نزدیک ات شد و با شصتش اشکاشو پاک کرد ات توی چشمای جیمین زل زد توی اون چشمایی که دل هر کسیو به لرزه در میآورد
جیمین: گریه نکن...قلبم درد میگیره
ات: اون موقع که زیرت داشتم جون میدادم و گریه میکردم باید این حرفو میزدی
جیمین: مست بودم
ات: من چه گناهی داشتم؟
جیمین: مست بودم!
ات: حالم ازت بهم...
جیمین: مست بودم لعنتی میگم مست بودم کارام دست خودم نبود میمردم اون شب اینکارو باهات نمیکردم میدونی توی این ۵ سالی که نبودی چی کشیدم شدم یه مرده متحرک شدم معتاد الکل و مشروب هر شب سیگار دستمه دیگه اون زندگی قبلیمو ندارم
من چه گناهی کردم من باید میمردم اون شب بهت دست نمیزدم( خدا نکنه پسرم🥲)توی این ۵ سال دیگه لبخند به لبم نیومد از صد تا عذاب برام بدتر بود من حاضر بودم شکنجه بشم و عاشق نشم( همه رو با داد خیلی بلند گفت) ات: چ..چی؟!
پارت۱۷
"صبح"
ات: بیدار شدم و کارامو کردم و یه لباس اداری مشکی پوشیدم و موهامو صاف کردم و باز گذاشتم ( استایلشو میزارم) ایو رو بیدار کردم و رفتم شرکت.....
نشستم تو دفترم به طرح ها یه نگاهی انداختم و امادشون کردم دارم طرح های جدیدو نگاه میکردم که ایو اومد تو ایو: ات اومدن ات:بگو بیان تو ایو: بفرمایید...
جیمین:با صدای آلارم کوفتی از بیدار شدم دست و صورتمو شستم و لباسمو پوشیدم ( عکسشو میزارم) و عطر تلخمو زدم سوار ماشین شدم و رفتم...
رسیدم دم شرکت شرکت بزرگ و شیکی بود رفتم تو که یه خانومی اومد سمتم ایو: سلام آقای پارک جیمین: سلام( سرد) ایو: بفرمایید از این طرف جیمین: هوم رسیدن به اتاق ات
ایو: بفرمایید داخل جیمین: ممنون
ات: ایو رفت بیرون و اون آقا اومد داخل
سرم پایین بود و نمیدیدمش جیمین: سلام
ات: سلام آقای...سرشو آورد بالا با قیافه جیمین روبه رو شد
ات:....
جیمین: ا..اتتت...اتتتت رفت سمتش که ات یه قدم عقب رفت و دستشو روبه روی جیمین گرفت
ات: جلو نیا( بغض)برو گمشو بیرون
جیمین: ات من...
ات: گفتمبرو گمشو بیرونن( جیغ و بغض)
جیمین: تا برام توضیح ندی که چرا رفتی جایی نمیرم( عربده و داد خیلی بلند)
ات:...( گریه)
جیمین نزدیک ات شد و با شصتش اشکاشو پاک کرد ات توی چشمای جیمین زل زد توی اون چشمایی که دل هر کسیو به لرزه در میآورد
جیمین: گریه نکن...قلبم درد میگیره
ات: اون موقع که زیرت داشتم جون میدادم و گریه میکردم باید این حرفو میزدی
جیمین: مست بودم
ات: من چه گناهی داشتم؟
جیمین: مست بودم!
ات: حالم ازت بهم...
جیمین: مست بودم لعنتی میگم مست بودم کارام دست خودم نبود میمردم اون شب اینکارو باهات نمیکردم میدونی توی این ۵ سالی که نبودی چی کشیدم شدم یه مرده متحرک شدم معتاد الکل و مشروب هر شب سیگار دستمه دیگه اون زندگی قبلیمو ندارم
من چه گناهی کردم من باید میمردم اون شب بهت دست نمیزدم( خدا نکنه پسرم🥲)توی این ۵ سال دیگه لبخند به لبم نیومد از صد تا عذاب برام بدتر بود من حاضر بودم شکنجه بشم و عاشق نشم( همه رو با داد خیلی بلند گفت) ات: چ..چی؟!
۶.۳k
۲۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.