P62
P62
_بی نهایت....ات بزار بعد یک ماه بغلت کنم....بزار ات.....بزار اروم شم ات.....(گریه)
من اشتباه کردم....اشتباه.....به چه زبونی بگممم....من دوستتتت دارمممم(عربده)میمیرم براتتت(عربده تر)
..............
اون شب تهیونگ رفت و تا امروز صبح قطعا اعلامیه طلاق براش رفته بود...من با کلی گریه و غصه خودمو سرزنش کردم که چرا نپرستیدمش؟چرا بغلش نکردم و نبوسیدمش؟چرا نگفتم دلم براش کلی تنگ شده بود؟اره من نگفتم!نگفتم!....
÷اتتتت(گریه)))
+چ...چی شده؟؟
÷تهیونگ....تهیونگ سکته قلبی کرده....(دادد و گریه)
با این حرفش...دنیا دور سرم چرخید و دیگه چیزی حس نکردم.....
چشمامو باز کردم.....شب بود و تو بیمارستان بودم....چقدر بیهوش بودم.....
با یاد آوری اتفاقی که واسه تهیونگ افتاده بود....بلند شدم و سِرُمو از دستم کشیدم....به خونی که از دستمچکه چکه رو زمین میریخت توجه نکردم......
درو باز کردم....
با جونگکوک مواجه شدم.....
یقه شو گرفتم....
+ت...تهیونگ کجاست؟؟؟ها؟کجاس تهیونگ؟؟؟(داد)
=آروم باش ات....دستت داره خون میاد...
+تهیونگگگگگ(گریه)کجاست...
=بهوش اومده.....یونا پیششه....
اشکام پشت سر هم میریخت.....
در اتاقی که جونگکوک نشون داد و باز کردم....
+ته......
÷عزیزم بهوش اومدی؟ بزار من برم بیرون....تو بیا اینجا....
اومد و رفت بیرون.....
به تهیونگی که با لباس آبی بیمارستان رو تخت نشسته بود و با بغض نگاهم میکرد نگاه کردم...
بغضم بیشتر شکست ....
+تهیونگم؟
_اتم....و..ولم نکن(اشک)
+گریه نکن زندگی من....
چرا اینجوری شدی ته؟
من طاقت ندارم اینجوری ببینمت(گریه)
تهیونگ بلند شو از این تخت.....بگو که خوبیی(گریهههع)
به بغلش اشاره کرد....
_بیا اینجا ببینم.....بغلش کردم و سرمو تو گردنش فرو بردم و از ته دل هق میزدم....
_ات....گریه نکن.....اشک هات شیشه عمر منه.....
+منو...منو ببخش تهیونگ....
_تو باید منو ببخشی....
رفتی دادخواست طلاق دادی....
نگفتی من بدون تو میمیرم؟
+ببخشید....
_عزیزم....
دستمو گذاشت رو قلبش....
_میدونی بخاطر تو میتپه؟
+هنوزم همونقدر جنتلمنی.(گریه)
_عهه گریه نکن دیگه.....
اشکاتو پاک کن قشنگ....
+من...
_هیشششش....بزار ازت آرامش بگیرم.......
لبامو گذاشتم رو لباش و خودم شروع کردم به بوسیدنش.......
........
+ته.....کی مرخص میشییی؟
_همین امشب....
÷اتتتت مژده بدهههه....
هههه ببخشید....
داشتید همو میبوسیدید...؟
_با اجازتون....
÷ات......بیا جواب ازمایشتو ببین......
+وا چیه؟
_چی میگید به هم؟
........
_بی نهایت....ات بزار بعد یک ماه بغلت کنم....بزار ات.....بزار اروم شم ات.....(گریه)
من اشتباه کردم....اشتباه.....به چه زبونی بگممم....من دوستتتت دارمممم(عربده)میمیرم براتتت(عربده تر)
..............
اون شب تهیونگ رفت و تا امروز صبح قطعا اعلامیه طلاق براش رفته بود...من با کلی گریه و غصه خودمو سرزنش کردم که چرا نپرستیدمش؟چرا بغلش نکردم و نبوسیدمش؟چرا نگفتم دلم براش کلی تنگ شده بود؟اره من نگفتم!نگفتم!....
÷اتتتت(گریه)))
+چ...چی شده؟؟
÷تهیونگ....تهیونگ سکته قلبی کرده....(دادد و گریه)
با این حرفش...دنیا دور سرم چرخید و دیگه چیزی حس نکردم.....
چشمامو باز کردم.....شب بود و تو بیمارستان بودم....چقدر بیهوش بودم.....
با یاد آوری اتفاقی که واسه تهیونگ افتاده بود....بلند شدم و سِرُمو از دستم کشیدم....به خونی که از دستمچکه چکه رو زمین میریخت توجه نکردم......
درو باز کردم....
با جونگکوک مواجه شدم.....
یقه شو گرفتم....
+ت...تهیونگ کجاست؟؟؟ها؟کجاس تهیونگ؟؟؟(داد)
=آروم باش ات....دستت داره خون میاد...
+تهیونگگگگگ(گریه)کجاست...
=بهوش اومده.....یونا پیششه....
اشکام پشت سر هم میریخت.....
در اتاقی که جونگکوک نشون داد و باز کردم....
+ته......
÷عزیزم بهوش اومدی؟ بزار من برم بیرون....تو بیا اینجا....
اومد و رفت بیرون.....
به تهیونگی که با لباس آبی بیمارستان رو تخت نشسته بود و با بغض نگاهم میکرد نگاه کردم...
بغضم بیشتر شکست ....
+تهیونگم؟
_اتم....و..ولم نکن(اشک)
+گریه نکن زندگی من....
چرا اینجوری شدی ته؟
من طاقت ندارم اینجوری ببینمت(گریه)
تهیونگ بلند شو از این تخت.....بگو که خوبیی(گریهههع)
به بغلش اشاره کرد....
_بیا اینجا ببینم.....بغلش کردم و سرمو تو گردنش فرو بردم و از ته دل هق میزدم....
_ات....گریه نکن.....اشک هات شیشه عمر منه.....
+منو...منو ببخش تهیونگ....
_تو باید منو ببخشی....
رفتی دادخواست طلاق دادی....
نگفتی من بدون تو میمیرم؟
+ببخشید....
_عزیزم....
دستمو گذاشت رو قلبش....
_میدونی بخاطر تو میتپه؟
+هنوزم همونقدر جنتلمنی.(گریه)
_عهه گریه نکن دیگه.....
اشکاتو پاک کن قشنگ....
+من...
_هیشششش....بزار ازت آرامش بگیرم.......
لبامو گذاشتم رو لباش و خودم شروع کردم به بوسیدنش.......
........
+ته.....کی مرخص میشییی؟
_همین امشب....
÷اتتتت مژده بدهههه....
هههه ببخشید....
داشتید همو میبوسیدید...؟
_با اجازتون....
÷ات......بیا جواب ازمایشتو ببین......
+وا چیه؟
_چی میگید به هم؟
........
۳۴.۲k
۱۴ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.