مافیای خشن من
پارت دو
(باز میگم این فقط یک فیکه نه چیزه دیگه ای الکی هست ندید)
از بانک تهیونگ :
انتقام پدرم رو ازش بگیرم به جای پدرش تا پدرش مثل من
اذیت بشه طوری ازش انتقام میگیرم که به نام بیوفت
بریم به زمانی که پدر ا.ت پدر تهیونگ رو کشت:
پدر تهیونگ:پ .ت
پدر ا.ت :پ.ا
پ.ا:من تو رو میکشمت عو.ضی به چه جرعتی پیش زن من بودی جواب بدههههه (با داد بلند)
پ.ت:داشتم زنت رو از مردی به ک.ث.ا.ف.ت.ی تو آزاد میکردم
به زنت گفتم که تا حالا با چند تا زن خوابیدی
هر بار که میگی من ماموریتم کجا هستی آره
توی بار هزار تا دختر رو برای خودت میکنی
آره گفتم همرو
پ.ا :تو چه غ.ل.ط.ی کردی ها میکشمت
که همه با صدای بابامو نکش یکی برگشتن
+بابامو نکش (گریه)
بابااااااا ی منو نکش لطفاً (گریه)
پ.ت پسرم از اینجا برو اینجا خطر ناکه برو خواهش می کنم برو پسرم برو
که در همین زمان پ.ا به پ.ت شلیک کرد و از اونجا رفت
+باباااااااااا لطفاً تنهام نزارررر خواهش می کنم بابااااا(گریه و داد)
پ.ت: پسرم انتقام من رو بگیر تو جایگزین من هستی مواظب مادرت باش
+نههههههه لطفاً
فلش بک :
-تو چرا هر جایی پیدات میشه ؟
+چون میخوام ازت انتقام بگیرم
-اهان همون انتقام مسخرت که داری میگی بابای من بابای عو.ضی تو رو کشته
با گفتن کلمه ی عو.ضی تهیونگ یه سیلی به ا.ت زد
+تو چطور جرعت کردی به پدر من بگی عو.ضی
-هه حمله کنید
+او پس کسی برات نمونده همه بیهوشن
بگیریدش
از زبان ا.ت:
بعد گفتن اون کلمه یک طرف صورتم سوخت متوجه شدم که تهیونگ منو زد
بعدش به گروهم گفتم حمله کنن اما خبری نبود
که تهیونگ گفت :او پس کسی برات نمونده همه بیهوشن
خیلی عصبانی شدم که تهیونگ رو به بادیگارداش گفت: بگیریدش فهمیدم منظورش منم
برای همین سعی کردم فرار کنم اما اونا من رو گرفتن و با خودشون بردن داخل یک ون مشکی بزرگ
از زبان تهیونگ :
زمانی که بهش خیلی زدم یک حس خیلی بدی داشتم
نه به خودت بیا تو نمیتونی عاشق دختر قاتل بابات بشی نه
(توی ذهنش گفت)
روبه بادیگارد ام گفتم : بگیرنش
اونا گرفتنش و داخل ون من گذاشتن خیلی تقلا میکرد تا دست و پایش رو باز کنه اما نمیتوانست
(بقیش برای پارت بعدی)
(باز میگم این فقط یک فیکه نه چیزه دیگه ای الکی هست ندید)
از بانک تهیونگ :
انتقام پدرم رو ازش بگیرم به جای پدرش تا پدرش مثل من
اذیت بشه طوری ازش انتقام میگیرم که به نام بیوفت
بریم به زمانی که پدر ا.ت پدر تهیونگ رو کشت:
پدر تهیونگ:پ .ت
پدر ا.ت :پ.ا
پ.ا:من تو رو میکشمت عو.ضی به چه جرعتی پیش زن من بودی جواب بدههههه (با داد بلند)
پ.ت:داشتم زنت رو از مردی به ک.ث.ا.ف.ت.ی تو آزاد میکردم
به زنت گفتم که تا حالا با چند تا زن خوابیدی
هر بار که میگی من ماموریتم کجا هستی آره
توی بار هزار تا دختر رو برای خودت میکنی
آره گفتم همرو
پ.ا :تو چه غ.ل.ط.ی کردی ها میکشمت
که همه با صدای بابامو نکش یکی برگشتن
+بابامو نکش (گریه)
بابااااااا ی منو نکش لطفاً (گریه)
پ.ت پسرم از اینجا برو اینجا خطر ناکه برو خواهش می کنم برو پسرم برو
که در همین زمان پ.ا به پ.ت شلیک کرد و از اونجا رفت
+باباااااااااا لطفاً تنهام نزارررر خواهش می کنم بابااااا(گریه و داد)
پ.ت: پسرم انتقام من رو بگیر تو جایگزین من هستی مواظب مادرت باش
+نههههههه لطفاً
فلش بک :
-تو چرا هر جایی پیدات میشه ؟
+چون میخوام ازت انتقام بگیرم
-اهان همون انتقام مسخرت که داری میگی بابای من بابای عو.ضی تو رو کشته
با گفتن کلمه ی عو.ضی تهیونگ یه سیلی به ا.ت زد
+تو چطور جرعت کردی به پدر من بگی عو.ضی
-هه حمله کنید
+او پس کسی برات نمونده همه بیهوشن
بگیریدش
از زبان ا.ت:
بعد گفتن اون کلمه یک طرف صورتم سوخت متوجه شدم که تهیونگ منو زد
بعدش به گروهم گفتم حمله کنن اما خبری نبود
که تهیونگ گفت :او پس کسی برات نمونده همه بیهوشن
خیلی عصبانی شدم که تهیونگ رو به بادیگارداش گفت: بگیریدش فهمیدم منظورش منم
برای همین سعی کردم فرار کنم اما اونا من رو گرفتن و با خودشون بردن داخل یک ون مشکی بزرگ
از زبان تهیونگ :
زمانی که بهش خیلی زدم یک حس خیلی بدی داشتم
نه به خودت بیا تو نمیتونی عاشق دختر قاتل بابات بشی نه
(توی ذهنش گفت)
روبه بادیگارد ام گفتم : بگیرنش
اونا گرفتنش و داخل ون من گذاشتن خیلی تقلا میکرد تا دست و پایش رو باز کنه اما نمیتوانست
(بقیش برای پارت بعدی)
۲.۸k
۰۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.