fake kook
fake kook
part*³³
داشتیم فیلم میدیدیم ولی ذهنم فقط سمت جونگکوک بود یعنی اون واقعا منو دوس داره پس دیا چی میشه ها تمام رفتارای جونگکوک با من تو ذهنم میچرخید و یه لبخندی زدم
تهیونگ: چی داری لبخند میزنی
ا.ت: ها چیزی نیست
تهیونگ: داری درباره رئیست فک میکنی
ا.ت: نه
تهیونگ: به من دروغ نگو دوسش داری
ا.ت: نه نه تهیونگ
تهیونگ: باشه توراس میگی
ا.ت: مهم نیست داری چی فک میکنی
تهیونگ: چقدر دوسش داری
ا.ت: تهیونگ اذیتم نکن
تهیونگ: ا.ت راستشو به من بگو من به زن عمو نمیگم دوسش داری
ا.ت: نمیدونم
تهیونگ: سر دو راهی افتادی
ا.ت: اره واقعا نمیدونم
تهیونگ: خب بهم دربارش بگو تا کمکت کنم
ا.ت: درباره چی بگم
تهیونک: خودش
ا.ت: ظاهرش
تهیونگ: اره بگو
ا.ت: خیلی جذابه واقعا چطور بگم اصلا وقتی از دم میاد داخل همه دهن باز چشمشون به سمتش میره حتی من واقعا نمیدونم
تهیونگ: خب جذابه خوشتیپه پولداره و فقط اخلاقش با یکی خوبه چی از این بهتر
ا.ت: تهیونگا
تهیونگ: 😅
ا.ت: من واقعا نمیدونم
تهیونگ: فردا که نمیخوای بری شرکت پس فردا برو بهش بگو دوسش داری
ا.ت: دیوونه شدی من همینجوری برم بهش بگم دوسش دارم
تهیونگ: یکم براش دلبری کن نشون بده که دوسش داری بعد خودش کم کم میاد بهت میگه همونموقع که بهت گفت بهش بگو منم دوست دارم
ا.ت: تهیونگا مطمئنی حالت خوبه
تهیونگ: اره خوبم دارم کمکت میکنم ابجی کوچولو
ا.ت: نمیخواد کمکم کنی بزار فیلم ببینیم
داشتیم فیلم میدیدیم که من خیلی خوابم میومد سرمو گذاشتم رو شونه تهیونگ چشمامو بستم
صبح
چشمامو باز کردم بلند شدم تهیونگ خواب بود دیدم ساعت ۶گفتم تا برم شرکت لباسامو پوشیدم و رفتم شرکت
#کوک
#فیک
#سناریو
part*³³
داشتیم فیلم میدیدیم ولی ذهنم فقط سمت جونگکوک بود یعنی اون واقعا منو دوس داره پس دیا چی میشه ها تمام رفتارای جونگکوک با من تو ذهنم میچرخید و یه لبخندی زدم
تهیونگ: چی داری لبخند میزنی
ا.ت: ها چیزی نیست
تهیونگ: داری درباره رئیست فک میکنی
ا.ت: نه
تهیونگ: به من دروغ نگو دوسش داری
ا.ت: نه نه تهیونگ
تهیونگ: باشه توراس میگی
ا.ت: مهم نیست داری چی فک میکنی
تهیونگ: چقدر دوسش داری
ا.ت: تهیونگ اذیتم نکن
تهیونگ: ا.ت راستشو به من بگو من به زن عمو نمیگم دوسش داری
ا.ت: نمیدونم
تهیونگ: سر دو راهی افتادی
ا.ت: اره واقعا نمیدونم
تهیونگ: خب بهم دربارش بگو تا کمکت کنم
ا.ت: درباره چی بگم
تهیونک: خودش
ا.ت: ظاهرش
تهیونگ: اره بگو
ا.ت: خیلی جذابه واقعا چطور بگم اصلا وقتی از دم میاد داخل همه دهن باز چشمشون به سمتش میره حتی من واقعا نمیدونم
تهیونگ: خب جذابه خوشتیپه پولداره و فقط اخلاقش با یکی خوبه چی از این بهتر
ا.ت: تهیونگا
تهیونگ: 😅
ا.ت: من واقعا نمیدونم
تهیونگ: فردا که نمیخوای بری شرکت پس فردا برو بهش بگو دوسش داری
ا.ت: دیوونه شدی من همینجوری برم بهش بگم دوسش دارم
تهیونگ: یکم براش دلبری کن نشون بده که دوسش داری بعد خودش کم کم میاد بهت میگه همونموقع که بهت گفت بهش بگو منم دوست دارم
ا.ت: تهیونگا مطمئنی حالت خوبه
تهیونگ: اره خوبم دارم کمکت میکنم ابجی کوچولو
ا.ت: نمیخواد کمکم کنی بزار فیلم ببینیم
داشتیم فیلم میدیدیم که من خیلی خوابم میومد سرمو گذاشتم رو شونه تهیونگ چشمامو بستم
صبح
چشمامو باز کردم بلند شدم تهیونگ خواب بود دیدم ساعت ۶گفتم تا برم شرکت لباسامو پوشیدم و رفتم شرکت
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۴.۸k
۱۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.