فیک عاشق دوست برادرم شدم
#فیک_عاشق_دوست_برادرم_شدم
#پارت_7
یون ویو: رفتم طبقه ی بالا توی اتاقم و لباسامو عوض کردم خیلی خسته بودم و حال دوش گرفتن نداشتم و رو تخت ولو شدم و سریع خوابم برد.....
یون: ساعت 6 صبحه امروز مدرسه داشتم..
از تخت پاشدم و تخت رو مرتب کردم. و رفتم سرویس بهداشتی کار های لازم رو انجام دادم...
رفتم سمت کمد و لباس فرمم رو تنم کردم و رفتم جلوی میز ارایشی و یه ارایش ساده کردم.... و کیفم و موبایلمو برداشتم و رفتم طبقه ی پایین.... دیدم که به غیر از تهیونگ کسی خونه نیست...
یون: تهیونگ بچه ها کجان...
تهیونگ: رفتن بیرون کار داشتن
یون: چرا تو نرفتی...
تهیونگ: نمیخاستم خونه تنهات بزارم.... داری کجا میری...
یون: مدرسع دارما...
تهیونگ: اه اوک بیا سر میز صبحونه حاضره...
یون: چرا تو درست کردی مگه خدمتکار نداریم؟
تهیونگ: بهشون مرخصی 2 ماهه دادم..
یون: اهوم...
یون ویو: با تهیونگ سر میز نشستیم و شروع کردیم به خوردن... بالاخره صبحونه ام تموم شد....
یون: من دیگه برم دیرم شده...
تهیونگ: با چی میری...
یون: پیاده
تهیونگ: صبر کن من برم حاضر شم خودم میرسونمت..
یون: نه نیاز به زحمت نیست... منو دوستم همیشه با هم پیاده میریم مدرسه...
تهیونگ: خب به دوستت هم بزنگ که بریم دنبالش و ببرمت مدرسه
یون: نیازی نیست..
تهیونگ: حرف نباشع.. به دوستت خبر بده...
یون: مرسییی..
یون ویو: گوشیمو گرفتم و شماره جینا روگرفتم و تموم قضیه رو تعریف کردم و جینا قبول کرد که باهامون میاد...
بالاخره تهیونگ اومد... دهنم وا مونده بود... واو چقد جذاب شده بود.... محو جذابیتش شدم....
هعی عاشق تهیونگ شدم..... اخه چطور ممکنه من فقط اونو ۲ روز دیدمش ولی دوسش دارم.... خب من چند سال فنش بودم و میشناسمش...
تو افکارم غرق بودم کع یهو با صدای تهیونگ به خودم اومدم..
تهیونگ: یاا یون دیرت شدا بریمم..
یون: بریم..
یون ویو: رفتیم توی پارکینگ... دیدم که کلی ماشین اینجاست...
تهیونگ: کدومش رو انتخاب میکنی؟
یون: واقعا من انتخاب کنم..
تهیونگ: اره
یون: عاممم لامبورگینی قرمزه..
تهیونگ: اوک
یون ویو: با تهیونگ سوار ماشین شدیم... و رفتیم به سمت خونه ی جینا و جینا هم سوار ماشین شد و حرکت کردیم به سمت مدرسه...
جینا: عامم میتونک یه چیزی بپرسم..
یون: بپرس..
جینا: میتونم از تهیونگ امضا بگیرم..
یون: پشت فرمونه ها..
تهیونگ: اشکالی نداره خب یه برگه و خودکار بده.
جینا: مرسییی دفترمو دادم تا امضاش کنه... بزام امضا کرد...
جینا: مرسییی واقعا ممنونم
تهیونگ: خاعش میکنم
یون ویو: بالاخره رسیدیم مدرسه و از ماشین پیاده شدیم... همه بهمون زل زده بودن....ولی اهمیتی ندادم و با جینا وارد کلاس مون شدیم...
منتظر معلم بودیم که بالاخره اومد... و شروع کرد به درس دادن. .
جینا: اخیش بالاخره تموم شد..
یون: خب پاشو بریم...
یون ویو: با جینا از کلاس خارج شدیم و رفتیم توی حیاط و به تهیونگ زنگ زدم تا بیاد....بالاخرع اومد.... و سوار ماشین شدیم و جینا رو رسوندیم خونه و ما هم رفتیم به سمت خونه...
یون: اخیش خیلی خستم... هنو بچه ها نیومدن...
تهیونگ: خب یه چی بگم...
یون: بگو..
تهیونگگ: خب راستش....
حمایت کنید
شرط:
30 لایک
30 کامنت..
شرط کامل شع میزارم... نظرتون درباره ی فیک چیه..
ادامه اش بدم یا نه؟
بوص به همتون❤️🩹🙃
#پارت_7
یون ویو: رفتم طبقه ی بالا توی اتاقم و لباسامو عوض کردم خیلی خسته بودم و حال دوش گرفتن نداشتم و رو تخت ولو شدم و سریع خوابم برد.....
یون: ساعت 6 صبحه امروز مدرسه داشتم..
از تخت پاشدم و تخت رو مرتب کردم. و رفتم سرویس بهداشتی کار های لازم رو انجام دادم...
رفتم سمت کمد و لباس فرمم رو تنم کردم و رفتم جلوی میز ارایشی و یه ارایش ساده کردم.... و کیفم و موبایلمو برداشتم و رفتم طبقه ی پایین.... دیدم که به غیر از تهیونگ کسی خونه نیست...
یون: تهیونگ بچه ها کجان...
تهیونگ: رفتن بیرون کار داشتن
یون: چرا تو نرفتی...
تهیونگ: نمیخاستم خونه تنهات بزارم.... داری کجا میری...
یون: مدرسع دارما...
تهیونگ: اه اوک بیا سر میز صبحونه حاضره...
یون: چرا تو درست کردی مگه خدمتکار نداریم؟
تهیونگ: بهشون مرخصی 2 ماهه دادم..
یون: اهوم...
یون ویو: با تهیونگ سر میز نشستیم و شروع کردیم به خوردن... بالاخره صبحونه ام تموم شد....
یون: من دیگه برم دیرم شده...
تهیونگ: با چی میری...
یون: پیاده
تهیونگ: صبر کن من برم حاضر شم خودم میرسونمت..
یون: نه نیاز به زحمت نیست... منو دوستم همیشه با هم پیاده میریم مدرسه...
تهیونگ: خب به دوستت هم بزنگ که بریم دنبالش و ببرمت مدرسه
یون: نیازی نیست..
تهیونگ: حرف نباشع.. به دوستت خبر بده...
یون: مرسییی..
یون ویو: گوشیمو گرفتم و شماره جینا روگرفتم و تموم قضیه رو تعریف کردم و جینا قبول کرد که باهامون میاد...
بالاخره تهیونگ اومد... دهنم وا مونده بود... واو چقد جذاب شده بود.... محو جذابیتش شدم....
هعی عاشق تهیونگ شدم..... اخه چطور ممکنه من فقط اونو ۲ روز دیدمش ولی دوسش دارم.... خب من چند سال فنش بودم و میشناسمش...
تو افکارم غرق بودم کع یهو با صدای تهیونگ به خودم اومدم..
تهیونگ: یاا یون دیرت شدا بریمم..
یون: بریم..
یون ویو: رفتیم توی پارکینگ... دیدم که کلی ماشین اینجاست...
تهیونگ: کدومش رو انتخاب میکنی؟
یون: واقعا من انتخاب کنم..
تهیونگ: اره
یون: عاممم لامبورگینی قرمزه..
تهیونگ: اوک
یون ویو: با تهیونگ سوار ماشین شدیم... و رفتیم به سمت خونه ی جینا و جینا هم سوار ماشین شد و حرکت کردیم به سمت مدرسه...
جینا: عامم میتونک یه چیزی بپرسم..
یون: بپرس..
جینا: میتونم از تهیونگ امضا بگیرم..
یون: پشت فرمونه ها..
تهیونگ: اشکالی نداره خب یه برگه و خودکار بده.
جینا: مرسییی دفترمو دادم تا امضاش کنه... بزام امضا کرد...
جینا: مرسییی واقعا ممنونم
تهیونگ: خاعش میکنم
یون ویو: بالاخره رسیدیم مدرسه و از ماشین پیاده شدیم... همه بهمون زل زده بودن....ولی اهمیتی ندادم و با جینا وارد کلاس مون شدیم...
منتظر معلم بودیم که بالاخره اومد... و شروع کرد به درس دادن. .
جینا: اخیش بالاخره تموم شد..
یون: خب پاشو بریم...
یون ویو: با جینا از کلاس خارج شدیم و رفتیم توی حیاط و به تهیونگ زنگ زدم تا بیاد....بالاخرع اومد.... و سوار ماشین شدیم و جینا رو رسوندیم خونه و ما هم رفتیم به سمت خونه...
یون: اخیش خیلی خستم... هنو بچه ها نیومدن...
تهیونگ: خب یه چی بگم...
یون: بگو..
تهیونگگ: خب راستش....
حمایت کنید
شرط:
30 لایک
30 کامنت..
شرط کامل شع میزارم... نظرتون درباره ی فیک چیه..
ادامه اش بدم یا نه؟
بوص به همتون❤️🩹🙃
۱۷.۹k
۲۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.