ا/ت ویو:
ا/ت ویو:
اطلاعات :
نام :هیوسان
فامیلی :سان
سن:𝟸𝟹
ملیت:ژاپنی
ساکن:کره جنوبی سئول ساکن سینسا دونگ (یه خیابون معروف توی کره جنوب یکه معمولا ادمای پولدار توش ساکن هستند) پلاک 𝟹𝟸
اینا اطلاعاتی بودن که توی لپتاپ ات ذخیره شده بودن و مثل همیشه اون انقدر دیشب مشغول بوده که روی میز کارش خوابش برده بود که با صدای ازار دهنده گوشیش بیدار شد گردنش به شدت درد میکرد جواب داد
+چیه؟
/تونستی کارارو ردیف کنی بانو هوانگ؟
+چ کاری هون(چه کاری هان) ؟
/هیوسان
+اع همون ژاپنیه اره اوکیه برات همچی میفرستم بقیش با خودت
/منتظرم
و قطع کرد احمق هم اول صبح بهم زنگ میزنه هم قطع میکنه اوف گردنم چقدر درد میکنه کش قوسی به خودم دادم که یکی در زد اوف نگو
+بیا تو
درسته مرت بود اما با بشقاب صبحونه
-ات جونم برات صبحونه اوردم
+لازم به زحمت نبود
مرت سینی گذاشت رو میز ات و رفت کنارش وایساد و ات مشغول خوردن شد
+چی میخوای؟
-ات جونم اگه اجازه بدی اگه لطف کنی میخوام با دوستای جدیدم شب برم بیرون
+خوش بگذره..
-واقعا •=• تنک
مرت داشت میرفت که ات گفت
+رفتی پایین به همه خدمه بگو مرخصی هستند امروز حال حوصله هیچکس ندارم و میخوام استراحت کنم خب؟
-با شه
و رفت
کوک ویو:
سر میز صبحانه بودیم جوری که جیمین هم بود می هی چون خیلی بچه بود یه صندلی مخصوص پیش من داشت که قدش بلنده و من مجبورم بهش غذا بدم حدود سه ساله دارم اینکارو میکنم خدمتکار صبحونه همه با صبحونه می یه اورد
(می هی * کوک_ جیمین &)
*امروز می هی این صبحونه نمیخواد
_باز میخوای واسم قیافه بگیری ؟ باز چیکار کردم
*دیشب با ذوق تمام ازت خواستم برام اون خلس(خرس) بگیری اما تو گفتی نمیشه)
_می هی تو ساعت یک شب توی راه یه خرس خواستی مغازه بسته بود من چیکار میکردم؟
که یهو جیمین خنده ای کرد
_چی خنده داره جیمین شی؟
با خنده گفت
&فکر کن توی با عظمت تو شرکت کجا الان کجا
و بیشتر خندید
_خیلی دوست داری بخندی؟ وایسا از خونت بیرونت کنم اون موقع بخند
&و دهنمو میبندم ممنون از لطفت
_افرین
کوک سرشو به سمت می هی برد
_خب شنیدی
*پس امروز واسم بگیرش
_باشه عمو جیمین برات میخردش
&منننن؟
کوک نگاه ترسناکی به جیمین کرد
&اره عمو جیمین خیلی عموی خوبیه ارع مثل تهیونگ نیست!
جیمین اینو برای حرص کوک گفت اما کوک خیلی اعصبانی شد
*عمو تهیونگ کیه ^-^
_هیچی دخترم چند سال پیش تورو دید بعدم واسه یسری کار از کشور خارج شد
&نه عشق عمو عمو تهیونگ ترجیح داد بره پیش عشق علاقش و رفیقش یعنی کوکو تنها گذاشت اینجا
*افرین حقه پاپا کوکه اگه اونم عاشق میشد انجولی (اینجوری ) نمیشد 🗿
&منظورم اون عشق نیست عشق عمو ولی بیخیال
اطلاعات :
نام :هیوسان
فامیلی :سان
سن:𝟸𝟹
ملیت:ژاپنی
ساکن:کره جنوبی سئول ساکن سینسا دونگ (یه خیابون معروف توی کره جنوب یکه معمولا ادمای پولدار توش ساکن هستند) پلاک 𝟹𝟸
اینا اطلاعاتی بودن که توی لپتاپ ات ذخیره شده بودن و مثل همیشه اون انقدر دیشب مشغول بوده که روی میز کارش خوابش برده بود که با صدای ازار دهنده گوشیش بیدار شد گردنش به شدت درد میکرد جواب داد
+چیه؟
/تونستی کارارو ردیف کنی بانو هوانگ؟
+چ کاری هون(چه کاری هان) ؟
/هیوسان
+اع همون ژاپنیه اره اوکیه برات همچی میفرستم بقیش با خودت
/منتظرم
و قطع کرد احمق هم اول صبح بهم زنگ میزنه هم قطع میکنه اوف گردنم چقدر درد میکنه کش قوسی به خودم دادم که یکی در زد اوف نگو
+بیا تو
درسته مرت بود اما با بشقاب صبحونه
-ات جونم برات صبحونه اوردم
+لازم به زحمت نبود
مرت سینی گذاشت رو میز ات و رفت کنارش وایساد و ات مشغول خوردن شد
+چی میخوای؟
-ات جونم اگه اجازه بدی اگه لطف کنی میخوام با دوستای جدیدم شب برم بیرون
+خوش بگذره..
-واقعا •=• تنک
مرت داشت میرفت که ات گفت
+رفتی پایین به همه خدمه بگو مرخصی هستند امروز حال حوصله هیچکس ندارم و میخوام استراحت کنم خب؟
-با شه
و رفت
کوک ویو:
سر میز صبحانه بودیم جوری که جیمین هم بود می هی چون خیلی بچه بود یه صندلی مخصوص پیش من داشت که قدش بلنده و من مجبورم بهش غذا بدم حدود سه ساله دارم اینکارو میکنم خدمتکار صبحونه همه با صبحونه می یه اورد
(می هی * کوک_ جیمین &)
*امروز می هی این صبحونه نمیخواد
_باز میخوای واسم قیافه بگیری ؟ باز چیکار کردم
*دیشب با ذوق تمام ازت خواستم برام اون خلس(خرس) بگیری اما تو گفتی نمیشه)
_می هی تو ساعت یک شب توی راه یه خرس خواستی مغازه بسته بود من چیکار میکردم؟
که یهو جیمین خنده ای کرد
_چی خنده داره جیمین شی؟
با خنده گفت
&فکر کن توی با عظمت تو شرکت کجا الان کجا
و بیشتر خندید
_خیلی دوست داری بخندی؟ وایسا از خونت بیرونت کنم اون موقع بخند
&و دهنمو میبندم ممنون از لطفت
_افرین
کوک سرشو به سمت می هی برد
_خب شنیدی
*پس امروز واسم بگیرش
_باشه عمو جیمین برات میخردش
&منننن؟
کوک نگاه ترسناکی به جیمین کرد
&اره عمو جیمین خیلی عموی خوبیه ارع مثل تهیونگ نیست!
جیمین اینو برای حرص کوک گفت اما کوک خیلی اعصبانی شد
*عمو تهیونگ کیه ^-^
_هیچی دخترم چند سال پیش تورو دید بعدم واسه یسری کار از کشور خارج شد
&نه عشق عمو عمو تهیونگ ترجیح داد بره پیش عشق علاقش و رفیقش یعنی کوکو تنها گذاشت اینجا
*افرین حقه پاپا کوکه اگه اونم عاشق میشد انجولی (اینجوری ) نمیشد 🗿
&منظورم اون عشق نیست عشق عمو ولی بیخیال
۶.۱k
۱۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.