هفتمین عشق
هفتمین عشق
Part 45
م/ه: چه پسر با ادبی هستی
تهیونگ: ممنون خاله جون
م/ه: من یکم خستم من میخام استراحت کنم اشکال نداره که پسرم
تهیونگ: نه بفرمایید
هانا: برو برو مامان جون(رفت)
تهیونگ: ای اب قند بده
هانا: تو باید بهم اب قند بدی
تهیونگ: تازه غول مرحله اخر مونده
هانا: غول؟
تهیونگ: باباتو میگم
هانا: خودتی غولی مردکککک غیمغطفممف
_باز افتادین جون هم
هی هانا
ات کو؟
هانا: تو جیبم رفت طبقه بالا الان میاد
_من برم بالا
تهیونگ: بعد میگه دوسش ندارم
_ندارم خو
هانا: اره اره راست میگی
_ رفتم طبقه بالا پیش ات
اتتتتت
یهو مثل جن جلوم ظاهر شد و جلو دهنمو گرفت
+هیشششش
_درحالی داشتم نگاهش میکردم نمیدونم چرا ولی وقتی بهم نزدیک شد یه حس عجیبی بهم دست داد
یومی: دارین چه غلطی میکنین؟
+یهو برگشتم دیدم دستم رو دهن کوکه
هیچی شوهر خاله خوابه اینم که هی داد میزنه جلو دهنشو گرفتم
یومی: اها خاستم بگم امروز ناهار نوبت توعه
+ ایییی بابا من شکممم درد میکنهههه
_چرا
+پریودم....
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
Part 45
م/ه: چه پسر با ادبی هستی
تهیونگ: ممنون خاله جون
م/ه: من یکم خستم من میخام استراحت کنم اشکال نداره که پسرم
تهیونگ: نه بفرمایید
هانا: برو برو مامان جون(رفت)
تهیونگ: ای اب قند بده
هانا: تو باید بهم اب قند بدی
تهیونگ: تازه غول مرحله اخر مونده
هانا: غول؟
تهیونگ: باباتو میگم
هانا: خودتی غولی مردکککک غیمغطفممف
_باز افتادین جون هم
هی هانا
ات کو؟
هانا: تو جیبم رفت طبقه بالا الان میاد
_من برم بالا
تهیونگ: بعد میگه دوسش ندارم
_ندارم خو
هانا: اره اره راست میگی
_ رفتم طبقه بالا پیش ات
اتتتتت
یهو مثل جن جلوم ظاهر شد و جلو دهنمو گرفت
+هیشششش
_درحالی داشتم نگاهش میکردم نمیدونم چرا ولی وقتی بهم نزدیک شد یه حس عجیبی بهم دست داد
یومی: دارین چه غلطی میکنین؟
+یهو برگشتم دیدم دستم رو دهن کوکه
هیچی شوهر خاله خوابه اینم که هی داد میزنه جلو دهنشو گرفتم
یومی: اها خاستم بگم امروز ناهار نوبت توعه
+ ایییی بابا من شکممم درد میکنهههه
_چرا
+پریودم....
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
- ۴.۸k
- ۱۴ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط