ℙ𝕒𝕣𝕥 ۲
ℙ𝕒𝕣𝕥 ۲
(اوه...خدای من!تویی؟مگه الان نباید مغازه باشی؟دیرت نشده؟بابات حتما نگرانته..)
+بهش گفتم امروز دیرتر میام...مدرسمون کلاس های اضافه ی ریاضی گذاشته....باید بیشتر بمونیم....
(وای خدا....خیلی لاغری....یچیزی بخور....زیاد از حد پوست سفیدی نداری؟احساس میکنم هر لحظه میوفتی کف زمین!)
+اجومااا!!!پوست سفیدم ربطی به خورد و خوراک نداره که!!مادر زادیه......
این ایستگاه منه!باید برم پیش بابا!....راستی میشه به گربتون بفهمونید سر به سر سگ ما نزاره؟هر روز توی کوچه سر هم داد میزنن!
(تقصیر سگ خودتونه!ایگو...واقعا سگ بدجنسیه!)
+قبول دارم....ولی از صداشون خسته شدم....خیلی خب...من رفتم...خدافظ!
از مترو پیاده شد و سمت مغازه ی پارچه فروشی پدرش رفت!........مغازه ی قدیمی کنار تلفن عمومی محله...
+های ددی!!!
&بالاخره اومدی؟کلاس ریاضی چطور بود؟
+افتضاح....امتحان دادیم....
&خیلی خب....بیا این پارچه های رنگی رو دسته بندی کن....باید بچینیمشون...
+بزار برسم بعد بهم کار بده....
&مثل اینه که ناهار نمیخوای نه؟
+میخوام!!خیلی هم زیاد!واقعا گشنمه....
&پس بیا....
+باشه.....
بعد از کمک کردن به پدرش ناهار خورد و از مغازه زد بیرون...
&زود برگرد امشب مهمونیه!!(داد)
+باشه!
دوچرخه ی خراب و خاکی رو از روی زمین برداشت و خاک فرمونش رو با دستاش تکوند....
+تو بیشتر از این حرفا به درد میخوری...
(اوه...خدای من!تویی؟مگه الان نباید مغازه باشی؟دیرت نشده؟بابات حتما نگرانته..)
+بهش گفتم امروز دیرتر میام...مدرسمون کلاس های اضافه ی ریاضی گذاشته....باید بیشتر بمونیم....
(وای خدا....خیلی لاغری....یچیزی بخور....زیاد از حد پوست سفیدی نداری؟احساس میکنم هر لحظه میوفتی کف زمین!)
+اجومااا!!!پوست سفیدم ربطی به خورد و خوراک نداره که!!مادر زادیه......
این ایستگاه منه!باید برم پیش بابا!....راستی میشه به گربتون بفهمونید سر به سر سگ ما نزاره؟هر روز توی کوچه سر هم داد میزنن!
(تقصیر سگ خودتونه!ایگو...واقعا سگ بدجنسیه!)
+قبول دارم....ولی از صداشون خسته شدم....خیلی خب...من رفتم...خدافظ!
از مترو پیاده شد و سمت مغازه ی پارچه فروشی پدرش رفت!........مغازه ی قدیمی کنار تلفن عمومی محله...
+های ددی!!!
&بالاخره اومدی؟کلاس ریاضی چطور بود؟
+افتضاح....امتحان دادیم....
&خیلی خب....بیا این پارچه های رنگی رو دسته بندی کن....باید بچینیمشون...
+بزار برسم بعد بهم کار بده....
&مثل اینه که ناهار نمیخوای نه؟
+میخوام!!خیلی هم زیاد!واقعا گشنمه....
&پس بیا....
+باشه.....
بعد از کمک کردن به پدرش ناهار خورد و از مغازه زد بیرون...
&زود برگرد امشب مهمونیه!!(داد)
+باشه!
دوچرخه ی خراب و خاکی رو از روی زمین برداشت و خاک فرمونش رو با دستاش تکوند....
+تو بیشتر از این حرفا به درد میخوری...
۴.۱k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.