قمارعشق

#قمار_عشق
#فیک
Part:16
چهار سال بعد


ا. ت:
یاااااااااا نابی ندو

نابی: مامانی بیا منو بگیل
ا. ت:
نابی کمرم درد میکنه لطفا
کوک:
اها گرفتمت
نابی:
بابایی
کوک:
مگه مگفتم مامانو اذیت نکن ها
نابی:
اخه من دلم همبازی میخواد اصن من داداش میخوام
کوک:
من که امادم بابا جون مامانت اوکی بشه ایشالله تا اخر هفته........
ا. ت دستشو میزاره رو دهن کوک
ا. ت: زشته جلو بچه(با صدای خیلی کم)
نابی مامان بیا بریم تا رامیون بخوریم
نابی: اخجوننننننن بلیم
نابی دویید به سمت داخل که ا. ت رفت سمت کوک
ا. ت: کوک مگه مگفتم یه دفعه جلوی بچه اونجوری.........



با قرار. گرفتن لبای کوک بر لبای ا. ت حرفش نصفه موند
کوک خیس میبوسید ا. ت کشید عقب
ا. ت: زشته بچه میبینه
کوک: اوکی شب دارم برات
ا. ت خندیدو به سمت داخل رفتن بعد خوردن رامیون
ا. ت نابی رو خوابوند و به سمت اتاقشان رفت
کوک نیمه برهنه بر روی تخت نشسته بود. سرش تو لپتاپ بود
ا. ت موهاشو شونه کرد و بر روی تخت رفت
که کوک لپتاپ رو بست و ا. ت رو رو پاهاش نشوند
کوک:
خب خب جئون ا. ت دلم برات تنک شده چاگیا



پارت اخر روهم فردا براتون اپ میکنم 🙂🤍
دیدگاه ها (۹)

#قمار_عشق #فیک part: 17دستمو لای موهاش فرو بردم و به خودم چس...

تک پارتی جیمینبیبی من ویو ا. ت صبح پاشدم دیدم جیمین نیست رفت...

#قمار_عشق #فیکPart: 15ویو کوک وقتی دیدم یونا رو اوردن تو کلب...

#قمار_عشق #فیک Part:15دیدم که یونا داره با اون ناخونای درازش...

پارت ۷۵ فیک ازدواج مافیایی

"سرنوشت "p,33...ویو جیمین *.بعد از حدود ۱۵ مین به هتل جولیا ...

⁶⁴ا/ت با احساس سنگینی پلک‌هایم به آرامی باز کردم و از خواب ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط