smile
smile
part45
ا/ت
من خوابم یا بیدار شاید خواب باشم یا شاید کسی بوده شبیهش اون دختره کی بود یعنی اونجا نامزد کرده پس چرا به من قول داد که باهم بمونیم داشتم دیوونه میشدم
یکی اومد دستمو گرفت
ا/ت: ولم کن
کوک: ا/ت
ا/ت: چی میخوای؟
کوک: چرا اومدی مگه بهت نگفتم بین ما تموم شده
ا/ت: نه نگفتی
کوک: نامه فرستادم گفتم
ا/ت: من نامه ای ندیدم
کوک: خودتو نزن به اون راه
ا/ت: راست میگم
کوک: پس همین الان میگم بیا از هم جداشیم
ا/ت:خب چرا؟
کوک: مگه ندیدی نامزدم همرام بود
ا/ت: کی نامزد کردی من خبر نداشتم
کوک:چرا باید به تو بگم
ا/ت: پس چرا؟ بامن بازی کردی بهم گفتی دوسم داری؟
کوک: این یه عشق احمقانه بود
ا/ت: عشق احمقانه باشه ولی اگه میجون بفهمه
کوک: فک میکنی من از داداشت میترسم
برام مهم نیست تو حتی بابات هم بیار برای من دیگه مهم نیس
ا/ت: بابام؟
کوک:اره بابات چون این یه عشق احمقانه بوده و دیگه فک نکنم چیز بین ما باشه چرا داری گریه میکنی چیز بدی نگفتم فقط گفتم اگه باشه با بابات هم در میوفتم
ا/ت: فک میکنی بابای من نمیتونه جلوتو بگیره اگه بود نمیزاشت اب خوشی از گلوت پایین بره
کوک: مگه کجاست؟
ا/ت: به تو ربطه نداره
نگاه به کفشای پاشنه بلندم کردم درشون اوردم
ا/ت: ایناهم تو خریدی چون چیزی بینمون نیست نباید دیگه هم باشه بیا
درشون اوردم پرتش کردم روشو رفتم
بارون گرفت چرا دقیقا روزایی که به من خیانت میشه بارون میزنه من چرا هیچ شانسی ندارم من که با کاران یه دوست بودم ولی جونگکوک واقعا عاشقش بودم هنوزم هستم هیچوقت فک نمیکردم عاشقی هم دردی باشه که درمانش از هر نوع بیماری سخت تر باشه
کوک
ا/ت منو ببخش خیلی دوست دارم و دل تنگت بودم فهمیدم نامه رو ندیدی ولی چیکار میتونم بکنم فردا مامانم و بابام دوباره برمیگردن من میخوام فقط با ا/ت باشم ولی بعید بدونم ا/ت دیگه منو قبول کنه چرا نمیدونم بین چند نفر تو جهان باید عاشق او باشم که بین هر دختری تو جهان فقط به او فک کنم برگشتم تو ماشین
یونا: پیداش کردی؟
کوک: چی؟
یونا: کیفمو؟
کوک: نه
یونا: گوشیم اینجاست
کوک: پس ولش کن یه کیف دیگه بخر
یونا: تو برام میخری
کوک: نمیدونم شاید خریدم
داشتیم میرفتیم با ماشین ا/ت رو دیدم دوباره نشسته گریه میکنه مثل روزی که با کاران کات کرد
#فیک
#سناریو
part45
ا/ت
من خوابم یا بیدار شاید خواب باشم یا شاید کسی بوده شبیهش اون دختره کی بود یعنی اونجا نامزد کرده پس چرا به من قول داد که باهم بمونیم داشتم دیوونه میشدم
یکی اومد دستمو گرفت
ا/ت: ولم کن
کوک: ا/ت
ا/ت: چی میخوای؟
کوک: چرا اومدی مگه بهت نگفتم بین ما تموم شده
ا/ت: نه نگفتی
کوک: نامه فرستادم گفتم
ا/ت: من نامه ای ندیدم
کوک: خودتو نزن به اون راه
ا/ت: راست میگم
کوک: پس همین الان میگم بیا از هم جداشیم
ا/ت:خب چرا؟
کوک: مگه ندیدی نامزدم همرام بود
ا/ت: کی نامزد کردی من خبر نداشتم
کوک:چرا باید به تو بگم
ا/ت: پس چرا؟ بامن بازی کردی بهم گفتی دوسم داری؟
کوک: این یه عشق احمقانه بود
ا/ت: عشق احمقانه باشه ولی اگه میجون بفهمه
کوک: فک میکنی من از داداشت میترسم
برام مهم نیست تو حتی بابات هم بیار برای من دیگه مهم نیس
ا/ت: بابام؟
کوک:اره بابات چون این یه عشق احمقانه بوده و دیگه فک نکنم چیز بین ما باشه چرا داری گریه میکنی چیز بدی نگفتم فقط گفتم اگه باشه با بابات هم در میوفتم
ا/ت: فک میکنی بابای من نمیتونه جلوتو بگیره اگه بود نمیزاشت اب خوشی از گلوت پایین بره
کوک: مگه کجاست؟
ا/ت: به تو ربطه نداره
نگاه به کفشای پاشنه بلندم کردم درشون اوردم
ا/ت: ایناهم تو خریدی چون چیزی بینمون نیست نباید دیگه هم باشه بیا
درشون اوردم پرتش کردم روشو رفتم
بارون گرفت چرا دقیقا روزایی که به من خیانت میشه بارون میزنه من چرا هیچ شانسی ندارم من که با کاران یه دوست بودم ولی جونگکوک واقعا عاشقش بودم هنوزم هستم هیچوقت فک نمیکردم عاشقی هم دردی باشه که درمانش از هر نوع بیماری سخت تر باشه
کوک
ا/ت منو ببخش خیلی دوست دارم و دل تنگت بودم فهمیدم نامه رو ندیدی ولی چیکار میتونم بکنم فردا مامانم و بابام دوباره برمیگردن من میخوام فقط با ا/ت باشم ولی بعید بدونم ا/ت دیگه منو قبول کنه چرا نمیدونم بین چند نفر تو جهان باید عاشق او باشم که بین هر دختری تو جهان فقط به او فک کنم برگشتم تو ماشین
یونا: پیداش کردی؟
کوک: چی؟
یونا: کیفمو؟
کوک: نه
یونا: گوشیم اینجاست
کوک: پس ولش کن یه کیف دیگه بخر
یونا: تو برام میخری
کوک: نمیدونم شاید خریدم
داشتیم میرفتیم با ماشین ا/ت رو دیدم دوباره نشسته گریه میکنه مثل روزی که با کاران کات کرد
#فیک
#سناریو
۲۰.۴k
۲۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.