smile part47
فردا
تق تق تق
یونا: بفرمایید
میجون: سلام
یونا: سلام
میجون: شما؟ یونا هستید؟
یونا: بله خودم هستم
میجون: میشه به جونگکوک بگی بیاد بیرون؟
یونا: جونگکوک؟ شما؟
میجون: من دوستشم میجون
یونا: راستش اینجا نیست
میجون: میشه ادرسشو بهم بگی؟
یونا: باشه
میجون: چند وقته باهمید اخه ما تازه فهمیدیم
یونا: پنج ساله همو میشناسم دوست خانوادگی هستیم و سه سالی بود از هم خبر نداشتیم که دو ساله پیش همو دیدیم
میجون: منظورم چند وقته با جونگکوک قرار میزاری؟
یونا: شش ماهی میشه
میجون: شش ماه؟
یونا: اره خانواده ما تصمیم گرفتن که هرچه زودتر ازدواج کنیم ولی ما گفتیم میخوایم کمی باهم قرار بزاریم بعد ازدواج میکنیم
میجون: خوشبخت شید
یونا: ممنون بفرمایید اینم ادرسش
میجون: ممنون
کوک
منشی: اقای جئون
کوک: بله
منشی: یه نفر اومدن کار واجب دارن
کوک: بفرستش تو
منشی: چشم
کوک: میجون تویی؟ بیا داخل خوش اومدی
میجون: خوبه منو میشناسی و چیز دیگه ای وانمود نمیکنی
کوک: باید باید صحبت کنیم
میجون: ما حرفی باهم نداریم یه روز نیومده شرکت؟ مبارک باشه خیلی تغییر کردی استایلتو تغییر دادی ولی هنوز خوشتیپ هستی شرکت داری و اینکه نامزد هم داری چه خوب
کوک: میجون بیا بشین
میجون: سرپا راحت ترم بزار حرفامو بزنم یکم ثروت دور خودت دیدی ما پایین پایین هارو فراموش کردی؟
کوک: میجون تروخدا بزار باهات حرف میزنم درمورد یونا و ا/ت هم بهت میگم
کوک: نه من برای این نیومدم اخرین صحبت دو سال پیشمون یادته بعد از اون نه بهم زنگ زدی خدافظی کنی نه وقتی خارج بودی زنگ زدی هرچی خبر بود از هیونو و دویون میگرفتم
کوک:نمیتونستم مگه ا/ت نامه رو ندیده
میجون: من نمیفهمم کدوم نامه
کوک: دوستم پستچیه گفت میارش خونه شما یه لحظه صبر کن الو
پستچی: سلام جونگکوک
کوک: یادته دوسال پیش بهت یه نامه دادم بردیش به ا/ت دادیش
پستچی: اره
کوک: دست خودش دادیش؟
پستچی: نه دست خواهر شوهرش
کوک: خواهر شوهرش؟ مگه ا/ت ازدواج کرده؟
پستچی: نه نه منظورم زن داداششه
کوک: اها باشه خدافظ بفرمایید دست
بورا خانمه
یه شیشه ای کنار میجون بود زد شکوندش
منشی: چیشده؟
کوک: برو بیرون
میجون:کاری باهات نمیکنم چون یه زمانی صمیمی ترین دوستم بودی ولی الان چی شدی؟ ا/ت رو دیشب با قرص خوابوندم دلم نمیخواد بیدار شه بخوابه تا اروم باشه
کوک:میخوام باهاش حرف بزنم
میجون: نه نمیشه
کوک: دوسش دارم
میجون: نه بازم نمیشه
کوک: میجون
میجون: اسم منو دیگه نمیاری
کوک: ببین میدونم حالت خوب نیست درکت میکنم خودمم خواهر دارم اگه کسی باهاش کاری میکرد اروم نمی موندم ولی چیکار کنم مجبور بودم بین او مادرم یکیو انتخاب کنم با خوشی از این کشور رفتم و براش نامه نوشتم که ازم متنفر بشه
تق تق تق
یونا: بفرمایید
میجون: سلام
یونا: سلام
میجون: شما؟ یونا هستید؟
یونا: بله خودم هستم
میجون: میشه به جونگکوک بگی بیاد بیرون؟
یونا: جونگکوک؟ شما؟
میجون: من دوستشم میجون
یونا: راستش اینجا نیست
میجون: میشه ادرسشو بهم بگی؟
یونا: باشه
میجون: چند وقته باهمید اخه ما تازه فهمیدیم
یونا: پنج ساله همو میشناسم دوست خانوادگی هستیم و سه سالی بود از هم خبر نداشتیم که دو ساله پیش همو دیدیم
میجون: منظورم چند وقته با جونگکوک قرار میزاری؟
یونا: شش ماهی میشه
میجون: شش ماه؟
یونا: اره خانواده ما تصمیم گرفتن که هرچه زودتر ازدواج کنیم ولی ما گفتیم میخوایم کمی باهم قرار بزاریم بعد ازدواج میکنیم
میجون: خوشبخت شید
یونا: ممنون بفرمایید اینم ادرسش
میجون: ممنون
کوک
منشی: اقای جئون
کوک: بله
منشی: یه نفر اومدن کار واجب دارن
کوک: بفرستش تو
منشی: چشم
کوک: میجون تویی؟ بیا داخل خوش اومدی
میجون: خوبه منو میشناسی و چیز دیگه ای وانمود نمیکنی
کوک: باید باید صحبت کنیم
میجون: ما حرفی باهم نداریم یه روز نیومده شرکت؟ مبارک باشه خیلی تغییر کردی استایلتو تغییر دادی ولی هنوز خوشتیپ هستی شرکت داری و اینکه نامزد هم داری چه خوب
کوک: میجون بیا بشین
میجون: سرپا راحت ترم بزار حرفامو بزنم یکم ثروت دور خودت دیدی ما پایین پایین هارو فراموش کردی؟
کوک: میجون تروخدا بزار باهات حرف میزنم درمورد یونا و ا/ت هم بهت میگم
کوک: نه من برای این نیومدم اخرین صحبت دو سال پیشمون یادته بعد از اون نه بهم زنگ زدی خدافظی کنی نه وقتی خارج بودی زنگ زدی هرچی خبر بود از هیونو و دویون میگرفتم
کوک:نمیتونستم مگه ا/ت نامه رو ندیده
میجون: من نمیفهمم کدوم نامه
کوک: دوستم پستچیه گفت میارش خونه شما یه لحظه صبر کن الو
پستچی: سلام جونگکوک
کوک: یادته دوسال پیش بهت یه نامه دادم بردیش به ا/ت دادیش
پستچی: اره
کوک: دست خودش دادیش؟
پستچی: نه دست خواهر شوهرش
کوک: خواهر شوهرش؟ مگه ا/ت ازدواج کرده؟
پستچی: نه نه منظورم زن داداششه
کوک: اها باشه خدافظ بفرمایید دست
بورا خانمه
یه شیشه ای کنار میجون بود زد شکوندش
منشی: چیشده؟
کوک: برو بیرون
میجون:کاری باهات نمیکنم چون یه زمانی صمیمی ترین دوستم بودی ولی الان چی شدی؟ ا/ت رو دیشب با قرص خوابوندم دلم نمیخواد بیدار شه بخوابه تا اروم باشه
کوک:میخوام باهاش حرف بزنم
میجون: نه نمیشه
کوک: دوسش دارم
میجون: نه بازم نمیشه
کوک: میجون
میجون: اسم منو دیگه نمیاری
کوک: ببین میدونم حالت خوب نیست درکت میکنم خودمم خواهر دارم اگه کسی باهاش کاری میکرد اروم نمی موندم ولی چیکار کنم مجبور بودم بین او مادرم یکیو انتخاب کنم با خوشی از این کشور رفتم و براش نامه نوشتم که ازم متنفر بشه
۲۲.۳k
۲۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.