smile
smile
part46
شب
بورا: میجون شب شده دیگه برو دنبالش
میجون: ولش کن حتما جونگکوک دیده الان پیش همن
بورا: شاید نباشه برو تروخدا
میجون: چیشده عزیزم چرا نگرانی؟ چیزی شده؟ و اینکه دقیقا دیروز فهمیدی جونگکوک قراره برگرده جوری شدی اگر چیز بدی بین شماست که آزارت میده بهم بگو
بورا: نه اصلا خودم میرم دنباله ا/ت لیلی تو بگیر
میجون: صبر کن خودم میرم
نیم ساعت بعد
ا/ت
ا/ت: داشتم برای خودم قدم میزدم که یه وقت از خواب بیدار شم ولی نمیشد
میجون: ا/ت
ا/ت: داداش
میجون: اینجا چیکار میکنی به زور از گوشیت ردیابیت کردم
ا/ت: میجونی
میجون: چیشده خوبی؟
ا/ت: نمیدونم
میجون: جونگکوک دیدی؟
ا/ت: اره
میجون: رفت؟
ا/ت: اره رفت خونشون
میجون: دختر نکنه سرما بخوری ببین لباسات کامل خیسه بیا بریم خونه چرا کفش نداری
نیم ساعت بعد
بورا: لباساتو عوض کردی؟
ا/ت: اره الان میام
میجون: بورا راستشو به من بگو تو چیزی میدونی؟
بورا: نه فقط نگرانش بودم
ا/ت: لیلی کجاست؟
بورا: خوابه ا/ت جان جونگکوک؟
ا/ت: 😭
بورا: چرا گریه میکنی؟
ا/ت: دیدمش رفتم پیشش دیدم با نامزدشه ولی راستی او که خارج بود چرا نامزدش کره ای بود
میجون: بله؟ نامزدش
ا/ت:اره یه دختر خوشگلی بود موهاش بلند صاف عینک از اون برند جدیدا و لباسش هم نگم دیگه کفشاش وایی خیلی دختره خوشگل بود
میجون: دیوونه شدی
ا/ت: اسمش چی بود اها یونا اسم خوشگلیه من اگه دختر دار شدم اسمشو میزارم یونا
میجون: دست نامزدشو گرفت داشت میرفت تو چیزی بهش نگفتی؟
ا/ت:لیلی کی خوابیده؟ دلم براش تنگ شده
میجون: ا/ت جوابمو بده؟
ا/ت: یادم رفت اینو بگم داداش من لباسام همگی تکراری شده فردا یادم بنداز برم خرید بورا تو میای
بورا: نوشیدنی که نخورده
میجون: ا/ت ا/ت صبر کن نرو
ا/ت: میخوام برم بخوابم
میجون:چی شده راستشو بگو جونگکوک چی بهت گفته
رفتم میجون بغل کردم
ا/ت: داداش وانمود کرد منو نمیشناسه بعد رفت دختره نمیدونم کجا برد اومد پیشم گفت که خیلی وقت همه چیز بین ما تمام شده تو نامه ای که بهت دادم من نمیدونم او نامه ای او اصلا به من نامه نداده
داداش دارم دیوونه میشم دو سال منتظرش بودم بعد اینجوری بشه هرکسی بود دیوونه میشد
میجون: بیا اجی بیا برو تو اتاقت بخواب
ا/ت: اگه بابا بود نمیزاشت اینجوری بشه
من چرا اینقدر بدبختم که پدر مادرم باهم از دنیا رفتن اینم از کسی که دوسش داشتم من توهیچ چیزی شانس نیاوردم و اینکه فقط میتونم خوشحال باشم شمارو دارم
میجون: فک نکن یه لحظه صبر کن الان میام
بورا: ا/ت عزیزم بیا بگیر بخواب فردا حرف میزنیم
میجون: بیا ا/ت این قرص بخور برو بخواب
ا/ت شب بخیر
میجون
بورا: چی بهش دادی؟
میجون: قرص خواب اور که فقط خوابش ببره و ارومش کنه صبر کن بورا امشب که نه فردا میدونم چیکار کنم
#فیک
#سناریو
part46
شب
بورا: میجون شب شده دیگه برو دنبالش
میجون: ولش کن حتما جونگکوک دیده الان پیش همن
بورا: شاید نباشه برو تروخدا
میجون: چیشده عزیزم چرا نگرانی؟ چیزی شده؟ و اینکه دقیقا دیروز فهمیدی جونگکوک قراره برگرده جوری شدی اگر چیز بدی بین شماست که آزارت میده بهم بگو
بورا: نه اصلا خودم میرم دنباله ا/ت لیلی تو بگیر
میجون: صبر کن خودم میرم
نیم ساعت بعد
ا/ت
ا/ت: داشتم برای خودم قدم میزدم که یه وقت از خواب بیدار شم ولی نمیشد
میجون: ا/ت
ا/ت: داداش
میجون: اینجا چیکار میکنی به زور از گوشیت ردیابیت کردم
ا/ت: میجونی
میجون: چیشده خوبی؟
ا/ت: نمیدونم
میجون: جونگکوک دیدی؟
ا/ت: اره
میجون: رفت؟
ا/ت: اره رفت خونشون
میجون: دختر نکنه سرما بخوری ببین لباسات کامل خیسه بیا بریم خونه چرا کفش نداری
نیم ساعت بعد
بورا: لباساتو عوض کردی؟
ا/ت: اره الان میام
میجون: بورا راستشو به من بگو تو چیزی میدونی؟
بورا: نه فقط نگرانش بودم
ا/ت: لیلی کجاست؟
بورا: خوابه ا/ت جان جونگکوک؟
ا/ت: 😭
بورا: چرا گریه میکنی؟
ا/ت: دیدمش رفتم پیشش دیدم با نامزدشه ولی راستی او که خارج بود چرا نامزدش کره ای بود
میجون: بله؟ نامزدش
ا/ت:اره یه دختر خوشگلی بود موهاش بلند صاف عینک از اون برند جدیدا و لباسش هم نگم دیگه کفشاش وایی خیلی دختره خوشگل بود
میجون: دیوونه شدی
ا/ت: اسمش چی بود اها یونا اسم خوشگلیه من اگه دختر دار شدم اسمشو میزارم یونا
میجون: دست نامزدشو گرفت داشت میرفت تو چیزی بهش نگفتی؟
ا/ت:لیلی کی خوابیده؟ دلم براش تنگ شده
میجون: ا/ت جوابمو بده؟
ا/ت: یادم رفت اینو بگم داداش من لباسام همگی تکراری شده فردا یادم بنداز برم خرید بورا تو میای
بورا: نوشیدنی که نخورده
میجون: ا/ت ا/ت صبر کن نرو
ا/ت: میخوام برم بخوابم
میجون:چی شده راستشو بگو جونگکوک چی بهت گفته
رفتم میجون بغل کردم
ا/ت: داداش وانمود کرد منو نمیشناسه بعد رفت دختره نمیدونم کجا برد اومد پیشم گفت که خیلی وقت همه چیز بین ما تمام شده تو نامه ای که بهت دادم من نمیدونم او نامه ای او اصلا به من نامه نداده
داداش دارم دیوونه میشم دو سال منتظرش بودم بعد اینجوری بشه هرکسی بود دیوونه میشد
میجون: بیا اجی بیا برو تو اتاقت بخواب
ا/ت: اگه بابا بود نمیزاشت اینجوری بشه
من چرا اینقدر بدبختم که پدر مادرم باهم از دنیا رفتن اینم از کسی که دوسش داشتم من توهیچ چیزی شانس نیاوردم و اینکه فقط میتونم خوشحال باشم شمارو دارم
میجون: فک نکن یه لحظه صبر کن الان میام
بورا: ا/ت عزیزم بیا بگیر بخواب فردا حرف میزنیم
میجون: بیا ا/ت این قرص بخور برو بخواب
ا/ت شب بخیر
میجون
بورا: چی بهش دادی؟
میجون: قرص خواب اور که فقط خوابش ببره و ارومش کنه صبر کن بورا امشب که نه فردا میدونم چیکار کنم
#فیک
#سناریو
۲۴.۶k
۲۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.