smile
smile
part 44
فردا
ا/ت
خیلی شوق داشتم یه دست گل گرفتمو رفتم فرودگاه منتظر جونگکوک موندم که بیاد
👩🏻✈️: پرواز 725 به زمین نشست
از روی تابلو مقصد مبدا زده بودن 725 خودش بود
نیم ساعت بعد
جونگکوک دیدم خودشو یه دختره بودن داشتن میرفتن دختره حتما خواهرشه ولی خواهرش ازدواج کرده رفتم پیششون خیلی ذوق داشتم کتابم هم تو کیفم بود خواستم بهش بدم رفتم جلوشون
ا/ت: جونگکوک
دختره گفت: شما؟
ا/ت:سلام خانم جئون
گفت: من جئون نیستم ولی قرار بشم
ا/ت: مگه خواهر جونگکوک نیستی؟
گفت: نه نیستم من یونا هستم شما؟
ا/ت: من ا/ت هستم شما از دوستای جونگکوک هستین؟
یونا: من نامزد جونگکوک هستم
ا/ت: بله؟ نامزدش
یونا: اره تو کی هستی؟ جونگکوک عزیزم این دختره کیه؟ چقدر لباسش زشته
ا/ت: من؟
کوک: عزیزم نمیشناسمش
ا/ت: جونگکوک چیشده؟
کوک: خانم دستتو بردار کی هستی؟ اسم منو از کجا میدونی؟ مزاحم نشو نمیبینی کنار دوست دخترم هستم بریم عزیزم
یونا: این کیه؟
کوک: من چه بدونم
یونا:پس اسمتو از کجا میدونه
کوک: نمیدونم
منو کنار زدن رفتن
کوک
ا/ت تو از کجا فهمیدی که من اومدم اخه چرا باید همچین شرایطی همو ببینیم به خودم قول داده بودم همین امشب بیام همه چیزو تعریف کنم ولی خراب شد یعنی نامه رو ندیده یا خودشو زده به اون راه
یونا:چقدر لباساش زشت بود
ا/ت: صبر کنید جونگکوک واقعا منو نمیشناسی؟ میخوای منو همینطور تنها بزاری مگه بهم قول نداده بودی...
کوک: نمیدونم اینو کی فرستاده میخواد بین منو تو خراب کنه بیا بریم عزیزم
یونا: بریم
رفتیم سوار ماشین شدی
یونا: کیفمو تو فرودگاه جا گذاشتم
کوک: خودم میرم میارمش
یونا: باشه
#فیک
#سناریو
part 44
فردا
ا/ت
خیلی شوق داشتم یه دست گل گرفتمو رفتم فرودگاه منتظر جونگکوک موندم که بیاد
👩🏻✈️: پرواز 725 به زمین نشست
از روی تابلو مقصد مبدا زده بودن 725 خودش بود
نیم ساعت بعد
جونگکوک دیدم خودشو یه دختره بودن داشتن میرفتن دختره حتما خواهرشه ولی خواهرش ازدواج کرده رفتم پیششون خیلی ذوق داشتم کتابم هم تو کیفم بود خواستم بهش بدم رفتم جلوشون
ا/ت: جونگکوک
دختره گفت: شما؟
ا/ت:سلام خانم جئون
گفت: من جئون نیستم ولی قرار بشم
ا/ت: مگه خواهر جونگکوک نیستی؟
گفت: نه نیستم من یونا هستم شما؟
ا/ت: من ا/ت هستم شما از دوستای جونگکوک هستین؟
یونا: من نامزد جونگکوک هستم
ا/ت: بله؟ نامزدش
یونا: اره تو کی هستی؟ جونگکوک عزیزم این دختره کیه؟ چقدر لباسش زشته
ا/ت: من؟
کوک: عزیزم نمیشناسمش
ا/ت: جونگکوک چیشده؟
کوک: خانم دستتو بردار کی هستی؟ اسم منو از کجا میدونی؟ مزاحم نشو نمیبینی کنار دوست دخترم هستم بریم عزیزم
یونا: این کیه؟
کوک: من چه بدونم
یونا:پس اسمتو از کجا میدونه
کوک: نمیدونم
منو کنار زدن رفتن
کوک
ا/ت تو از کجا فهمیدی که من اومدم اخه چرا باید همچین شرایطی همو ببینیم به خودم قول داده بودم همین امشب بیام همه چیزو تعریف کنم ولی خراب شد یعنی نامه رو ندیده یا خودشو زده به اون راه
یونا:چقدر لباساش زشت بود
ا/ت: صبر کنید جونگکوک واقعا منو نمیشناسی؟ میخوای منو همینطور تنها بزاری مگه بهم قول نداده بودی...
کوک: نمیدونم اینو کی فرستاده میخواد بین منو تو خراب کنه بیا بریم عزیزم
یونا: بریم
رفتیم سوار ماشین شدی
یونا: کیفمو تو فرودگاه جا گذاشتم
کوک: خودم میرم میارمش
یونا: باشه
#فیک
#سناریو
۲۱.۳k
۲۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.