P

P.3

چند ماه گذشت. دیگه خبری نشد.

ا.ت زندگی رو ادامه داد، ولی همیشه یه جای قلبش خالی بود. یه جای مشخص، دقیقاً اندازه‌ی جونگ‌کوک.

تا یه شب... یه لایو.

جونگ‌کوک بود. موهاش بلندتر شده بود، خسته‌تر بود… ولی همون لبخند همیشگی.

یه لحظه نگاهاش به دوربین قفل شد. ساکت موند.
آروم گفت:

ـ «می‌دونم شاید الان ببینی… فقط خواستم بگم... اگه یه روزی دیر رسیدم، بدون که هنوزم عاشقتم. فقط دنیا، اون‌قدری خوب نبود که ما دو تا رو کنار هم نگه داره.»

ا.ت پشت موبایل، اشکاشو پاک کرد، لب زد، بی‌صدا:
ـ «من هنوزم دوستت دارم، حتی اگه دیگه صدامو نشنوی...»


پایان...
دیدگاه ها (۲۹)

p.1جونگ‌کوک درو محکم بست و مستقیم رفت توی اتاقش. بدون اینکه ...

p.2نور آفتاب آروم از لای پرده‌ها توی اتاق پاشیده بود. صدای گ...

P.2 اون شبا.ت رو زمین نشسته بود، روبه‌روی پنجره، و عکسای قدی...

P.1هیچ‌کس نفهمید چی شد که از کنار هم، به دوتا نقطه‌ی دور رسی...

مافیای قدرتمند من فصل دوم پارت 36تهیونگ. فکر کنم اینه قرار د...

پارت 2

WISH MEET YOUPART 16ویو روز بعدادمین. ا/ت صبح زود بیدار شد و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط