Part36....جیمین
#Part36....جیمین
نامجون:بیاین ببینم چیکارکردین شمادوتاباز کجای کره رو ترکوندین+هیونگ ت که ازترکوندن حرف نزن ک هنوز چند ساعتم نگذشته کوک:چطورمگ چیشده ته:بیا من بگمت نامجون باز میخواس یه کار انجام بده با رویا رفتن کیکو ازفردرببارن کیکیه گف توپو ترکیدویه دودسیاه امد بیرون صورتاشون سیاه شده بودفقط باید میدیدیشون کوکورستامرده بودن ازخنده رستا:چن ساعت تنهاتون گذاشتیماجیهوپ:تازه شوگاومانیام چن باروقتی طی میکشیدن خوردن زمین جیمینم دنبال افراکردحواسش نبود رفت تو ستون وسط حال کوکهمینجورک میخندید گف:اینجا میدون جنگ بوده یا خونه+داداشم اینارو ولش شماچیکار کردین کوکو رستا بهم نگاه کردنوبعدکوک همشوتعریف کرد هی بعضی وقتام رستاشی میپرید وسطوحرفشوتکذیب میکرددیگه مرده بودم از خنده خدایی خیلی خوبن این دوتا اگه+اینا باهم اگه ازدواج نکنن من یکی خودمو دار میزنم چون اصلا نمتونم اینارو بایکی دیگ تحمل کنم ته:دقیقا داش هروقت همچین اتفاقی افتاد وایس منم باهات بیام هممون داشتیم میخدیدیم که رستاشی یه لبخند تلخ زدو ب کوک نگاکردوهیچی نگف جالبیش اینکه کوکم همینجوربودشوگا:خب بیاین هرچی دارین بخوریم ک من دیگه نمتونم جین:اره معده کوچیکه داره ب معده بزرگه پنالتی میزنه یهو ستاشی رف یه عالمه خوراکی ک از کوک چاپیده بودو باذوق اوردوگف بیاین همه مهمون منین کوک:بله من پولشونودادمامهمون ت رستا:من اگه نقش بازی نمیکردم ک نمیخریدی کوک:میخریدم بازم رستا:پ چرا بم گفتی نمیخری کوک:چون میخواستم حرصت بدم ک بم گفتی دوس نداری باهام بیای خریدرستا:مرتیکه پرووخندید کوک:خب ولش بیاین بخوریم ک حسابی دعواوفرار گشنم کرده نامی:فرارچی کوک:امم چیزخاصی نبود بیخیال خلاصه یه عالمه چیزی خوردیم+منکه دیگ جاندارم
افرا:منم هووف ته:بیاین جرئت حقیقت بازی کنیم بازولی ایندفعه مس نمیکنیم ک دیگ نمتونم گیجی بعدشو تحمل کنم همه موافقت کردن دوباره همونجورک قبلا نشسته بودیم نشستیم بطری روچرخوندن ک همون اول افتاد به رستاوکوک یاخوداخودت به خیرکن رستا:امم کدوم کوک:جرئت رستا:خبع چهاربارباهام بیا سره قرارتوزمانای خاصومکان خاص اگه بازم ازم خشت نیمد دیگه قول میدم نزدیکت نشم هممون با ترش به کوک نگاه کردیم ک سرش پایین بودوفکرمیکردبرای جلوگیری از دلشکستگی گفتم:کوکداداش چهارباره فقط وبا التماس بش نگاکردم یه نفس کشیدوگف:اوکی قبوله هممون ازخشحالی دس زدیموگفتیم اووورستاشی انقدخشحال بودکه ازچشاش ستارع میباریدانگاردوباره چرخوندن ک افتادبه شوگاومانیا شوگا:خب ازچی بیشترازهمه خشت میادمانیا:تخت خواب شوگاچشاش برق زدوگف:اوووم ایول+بیا اینام زوج بعدیمون همشون خندشون گرف رونیا:جیمین شی خداخفت کنه مردم از خنده
نامجون:بیاین ببینم چیکارکردین شمادوتاباز کجای کره رو ترکوندین+هیونگ ت که ازترکوندن حرف نزن ک هنوز چند ساعتم نگذشته کوک:چطورمگ چیشده ته:بیا من بگمت نامجون باز میخواس یه کار انجام بده با رویا رفتن کیکو ازفردرببارن کیکیه گف توپو ترکیدویه دودسیاه امد بیرون صورتاشون سیاه شده بودفقط باید میدیدیشون کوکورستامرده بودن ازخنده رستا:چن ساعت تنهاتون گذاشتیماجیهوپ:تازه شوگاومانیام چن باروقتی طی میکشیدن خوردن زمین جیمینم دنبال افراکردحواسش نبود رفت تو ستون وسط حال کوکهمینجورک میخندید گف:اینجا میدون جنگ بوده یا خونه+داداشم اینارو ولش شماچیکار کردین کوکو رستا بهم نگاه کردنوبعدکوک همشوتعریف کرد هی بعضی وقتام رستاشی میپرید وسطوحرفشوتکذیب میکرددیگه مرده بودم از خنده خدایی خیلی خوبن این دوتا اگه+اینا باهم اگه ازدواج نکنن من یکی خودمو دار میزنم چون اصلا نمتونم اینارو بایکی دیگ تحمل کنم ته:دقیقا داش هروقت همچین اتفاقی افتاد وایس منم باهات بیام هممون داشتیم میخدیدیم که رستاشی یه لبخند تلخ زدو ب کوک نگاکردوهیچی نگف جالبیش اینکه کوکم همینجوربودشوگا:خب بیاین هرچی دارین بخوریم ک من دیگه نمتونم جین:اره معده کوچیکه داره ب معده بزرگه پنالتی میزنه یهو ستاشی رف یه عالمه خوراکی ک از کوک چاپیده بودو باذوق اوردوگف بیاین همه مهمون منین کوک:بله من پولشونودادمامهمون ت رستا:من اگه نقش بازی نمیکردم ک نمیخریدی کوک:میخریدم بازم رستا:پ چرا بم گفتی نمیخری کوک:چون میخواستم حرصت بدم ک بم گفتی دوس نداری باهام بیای خریدرستا:مرتیکه پرووخندید کوک:خب ولش بیاین بخوریم ک حسابی دعواوفرار گشنم کرده نامی:فرارچی کوک:امم چیزخاصی نبود بیخیال خلاصه یه عالمه چیزی خوردیم+منکه دیگ جاندارم
افرا:منم هووف ته:بیاین جرئت حقیقت بازی کنیم بازولی ایندفعه مس نمیکنیم ک دیگ نمتونم گیجی بعدشو تحمل کنم همه موافقت کردن دوباره همونجورک قبلا نشسته بودیم نشستیم بطری روچرخوندن ک همون اول افتاد به رستاوکوک یاخوداخودت به خیرکن رستا:امم کدوم کوک:جرئت رستا:خبع چهاربارباهام بیا سره قرارتوزمانای خاصومکان خاص اگه بازم ازم خشت نیمد دیگه قول میدم نزدیکت نشم هممون با ترش به کوک نگاه کردیم ک سرش پایین بودوفکرمیکردبرای جلوگیری از دلشکستگی گفتم:کوکداداش چهارباره فقط وبا التماس بش نگاکردم یه نفس کشیدوگف:اوکی قبوله هممون ازخشحالی دس زدیموگفتیم اووورستاشی انقدخشحال بودکه ازچشاش ستارع میباریدانگاردوباره چرخوندن ک افتادبه شوگاومانیا شوگا:خب ازچی بیشترازهمه خشت میادمانیا:تخت خواب شوگاچشاش برق زدوگف:اوووم ایول+بیا اینام زوج بعدیمون همشون خندشون گرف رونیا:جیمین شی خداخفت کنه مردم از خنده
۷.۸k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.