بیماری ب نام عشق
پارت۳🍷
چشمامو باز کردم..کنار شومینا دراز کشیده بودم و پتو روم بود..درو ورمو نگاه کردم دیدم یه عمارت بزرگه..اون پیرزنی ک قبل از بیهوشیم دیده بودمش داشت با یه لیوان کافه میومد سمتم
اجوما:حالت بهتره دخترم؟
ا.ت: بله...شما منو اوردید اینجا؟
اجوما: درسته..حالت خوب نبود و نمیتونستم همونجوری توی خیابون ولت کنم
ا.ت: خیلی ممنونم...بخشید سوال میکنم ولی اینجا برای شماست؟
اجوما: نه دخترم..من اینجا کار میکنم صاحب اصلی اینجا یه خانمه
ا.ت: خانم؟
صدای تق تق کفش میومد..انگار داشت از پله پایین میومد
اجوما: خانم تشریف اوردن
پیرزنه از جاش بلند شد و تعظیم کرد و ب منم اشاره کرد بلند شم و تعظیم کنم..از جام بلند شدم و تعظیم کردم..صدای تق تق کفش تا روبروم اومد و قطع شد..سرمو بالا گرفتم ک با یه دختری رو در رو شدم..همسن خودم بود
اجوما:ایشون خانم این خونه هستن..خانم مین یوری...ایشون ب من اجازه دادن شمارو نگه دارم تا حالتون خوب بشه
ا.ت: ازتون خیلی ممنونم خانم مین
یوری:اسمت چیه؟...چند سالته؟
ا.ت: کانگ ا.ت هستم و ۲۳ سالمه
یوری: برای جبران لطفم میخای چیکار کنی؟
با لبخند استرسی ب پیرزن نگاه کردم و دوباره ب دختره
ا.ت:ن..نمیدونم شما چیکار میخاید بکنم؟
یوری: خدمتکارم شو
ا.ت:خدمتکار؟ نمیتونم
یوری: نمیتونی؟ من بهت کمک کردم بعد میگی نمیتونی؟
ا.ت: نه نه منظورم اینه ک اخه...
یه نگاهی ب پیرزن کردم ک دیدم با استرس نگام میکنه..اگه قبول نکنم براش بد تموم میشه
ا.ت:چشم
یوری: لباسات کثیفه همراهم بیا لباساتو عوض کنی
ار پله ها بالا رفتیم و رفتیم داخل اتاقش...اتاقش تم سفید طلایی داشت..یه دست لباس ساده داد بهم..یه تی شرت سفید و یه جلیقه ی لی ک روش باید میپوشیدم و یه شلوار جذب لی
یوری: سریع بپوشش و صورتتو اب بزن و بیا بیرون
از اتاق رفت بیرون منم لباسارو پوشیدم و رفتم دستشویی و صورتمو شستم و اومدم بیرون
ا.ت:چیکار باید بکنم؟
یوری: همراهم بیا
همونطور ک از پله ها پایین میومدیم داشت توضیح میداد
یوری:امروز دو جا باید برم..تو باید هرکاری ک من میگم رو بکنی فهمیدی؟ بعدش یه فکری میکنم ک چیکار کنی
هیچی نگفتم و رفتم دنبالش..سوار ماشین شدیم و ب راننده گفت ک بریم سمت خونه ی ددی جون😐..ددی جون دیگ کدوم خری بود...چند مین بعد رسیدیم به یه عمارت..از ماشین پیاده شدیم ک شکه شدم...دیدم....
.
.
نگران نباشید جونگ کوک نیست😂😂
یه پست بعد این اپ میکنم حتمن ببینید💜
چشمامو باز کردم..کنار شومینا دراز کشیده بودم و پتو روم بود..درو ورمو نگاه کردم دیدم یه عمارت بزرگه..اون پیرزنی ک قبل از بیهوشیم دیده بودمش داشت با یه لیوان کافه میومد سمتم
اجوما:حالت بهتره دخترم؟
ا.ت: بله...شما منو اوردید اینجا؟
اجوما: درسته..حالت خوب نبود و نمیتونستم همونجوری توی خیابون ولت کنم
ا.ت: خیلی ممنونم...بخشید سوال میکنم ولی اینجا برای شماست؟
اجوما: نه دخترم..من اینجا کار میکنم صاحب اصلی اینجا یه خانمه
ا.ت: خانم؟
صدای تق تق کفش میومد..انگار داشت از پله پایین میومد
اجوما: خانم تشریف اوردن
پیرزنه از جاش بلند شد و تعظیم کرد و ب منم اشاره کرد بلند شم و تعظیم کنم..از جام بلند شدم و تعظیم کردم..صدای تق تق کفش تا روبروم اومد و قطع شد..سرمو بالا گرفتم ک با یه دختری رو در رو شدم..همسن خودم بود
اجوما:ایشون خانم این خونه هستن..خانم مین یوری...ایشون ب من اجازه دادن شمارو نگه دارم تا حالتون خوب بشه
ا.ت: ازتون خیلی ممنونم خانم مین
یوری:اسمت چیه؟...چند سالته؟
ا.ت: کانگ ا.ت هستم و ۲۳ سالمه
یوری: برای جبران لطفم میخای چیکار کنی؟
با لبخند استرسی ب پیرزن نگاه کردم و دوباره ب دختره
ا.ت:ن..نمیدونم شما چیکار میخاید بکنم؟
یوری: خدمتکارم شو
ا.ت:خدمتکار؟ نمیتونم
یوری: نمیتونی؟ من بهت کمک کردم بعد میگی نمیتونی؟
ا.ت: نه نه منظورم اینه ک اخه...
یه نگاهی ب پیرزن کردم ک دیدم با استرس نگام میکنه..اگه قبول نکنم براش بد تموم میشه
ا.ت:چشم
یوری: لباسات کثیفه همراهم بیا لباساتو عوض کنی
ار پله ها بالا رفتیم و رفتیم داخل اتاقش...اتاقش تم سفید طلایی داشت..یه دست لباس ساده داد بهم..یه تی شرت سفید و یه جلیقه ی لی ک روش باید میپوشیدم و یه شلوار جذب لی
یوری: سریع بپوشش و صورتتو اب بزن و بیا بیرون
از اتاق رفت بیرون منم لباسارو پوشیدم و رفتم دستشویی و صورتمو شستم و اومدم بیرون
ا.ت:چیکار باید بکنم؟
یوری: همراهم بیا
همونطور ک از پله ها پایین میومدیم داشت توضیح میداد
یوری:امروز دو جا باید برم..تو باید هرکاری ک من میگم رو بکنی فهمیدی؟ بعدش یه فکری میکنم ک چیکار کنی
هیچی نگفتم و رفتم دنبالش..سوار ماشین شدیم و ب راننده گفت ک بریم سمت خونه ی ددی جون😐..ددی جون دیگ کدوم خری بود...چند مین بعد رسیدیم به یه عمارت..از ماشین پیاده شدیم ک شکه شدم...دیدم....
.
.
نگران نباشید جونگ کوک نیست😂😂
یه پست بعد این اپ میکنم حتمن ببینید💜
۱۷.۳k
۰۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.