عمارتاربابجعون

#عمارت_ارباب_جعون
Part:6
سمت بیلیارد رفت ...

_بچه ها بیاین بازی کنیم! (حالت مستی)
با این وضع میخوای بازی کنی !

دست جونکوک رو گرفتم و کشیدم تو حیاط که یهو تهیونگ جلوم سبز شد !

=چی شده؟
تهیونگ...جونکوک اینقدر زهرماری‌ خورده که مست کرده!
_هه من مست نکردم ها هاهاها(با حالت مستی )
داری میبینی که...
=هوم من جونکوک رو میبرم توهم بیا ...

سری تکون دادم و تهیونگ جونکوک رو ازم گرفت و منم راه افتادم پشتش ...
تهیونگ جونکوک رو برد داخل اتاق ...من منتظر و به گونه عجیب نگرانه جونکوک پشت سره تهیونگ وایساده بودم! ‌
تهیونگ اروم برگشت سمتم ...

=جونکوک مست میشه یکم...
گرفتم ... میتونی بری!
=اره کلا زیاد تو اتاقش نمون...
هوم باشه!

تهیونگ از اتاق رفت بیرون ... من چند دقیقه موندم تو اتاق ‌... نمیدونم چرا ولی نگرانه جونکوک بودم ... تو حال هوای خودم بودم که یهو صدای بالا پایین شدم تخت به گوشم خورد و جونکوک رو روبه روم دیدم!!

+یه قدم دیگه بیای نزدیک تر ....
_چی یه قدم دیگه بیام چی؟!
+جونکوک!
_هوم؟!
+ برو عقب خواهش میکنم (ترس ، بغض)

هر قدم که جونکوک میومد جلو من میرفتم عقب تا اینکه خوردم به دیوار ! ... جونکوک کامل و بدون حتی کمترین فاصله ای جلوم وایساده بود ...نزدیکتر اومد ...

جونکوک، (بغض)
_گریه نکن من که کاریت ندارم!


یهو جونکوک سرش رو گرفت و ازم جدا شد و همین طور که تلو تلو میخورد افتاد زمین ...
اینقدر ترسیده بودم که فقط سریع از اتاق جونکوک اومدم بیرون و رفتم طرف اتاق خودم ....
رفتم رو تختم نشستم....اما نمیتونستم جونکوک رو از ذهنم بیرون کنم ...اروم از تخت پایین اومدم ....

ادامه دارد......
دیدگاه ها (۴)

#عمارت_ارباب_جعون Part:7از اتاق بیرون زدم و رفتم سمت اتاق ته...

#عمارت_ارباب_جعون Part:8 آ هیچی من برم دیگه هههه(از بغل تهیو...

عمارت_ارباب_جعون Part:5سریع برگشتم که خوردم به برادرش!=کجا ؟...

#عمارت_ارباب_جعون Part:4یهو خوابوند تو گوشم! ...+ چته عفر*یت...

دوباره زلزله اومد و من استرس دارم

نجات پروانه 🖤🦋پارت ۳که یهو یکی اومد داخل درو بست رومو برگردو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط