پارت ۷۹
پارت ۷۹
از اون روز به بعد جونکوک و یونگی و جین و نامجون و هوسوک خانواده ی اون بودن به مدرسه میرفت با جونکوک میومد خونه غذا میخورد و به کتابخونه میرفت شب برمیگشت خونه درس های باقی رو میخوند و بعدش پنج نفری فلیم میدیدن و بلند میخندیدن و زندکی همینجوری ادامه داشت تا اینکه ا.ت ۱۸ سالش شد به کره رفت و تهیونگ رو پیدا کرد و با پدربزرگش زندگی کردن تا اینکه ا.ت به کمک پدربزرگش وارد مافیا شد و الان هم اینجا بودن..
این تمام داستان زندگی این دختره..
ویو ا.ت و جیمین/
جیمین از شنیدن حرفای ا.ت واقعا ناراحت شده بود چرا باید این همه سختی رو تحمل میکرد؟اونم فقط توی ۹ سالگی
ا.ت:سرش رو روی شونه ی جیمین گذاشت و خسته آهی کشید دیگه نمیتونست گریه کنه بدنش درد میکرد و خسته بود و این عذیتش میکرد
ا.ت:فقط..بزار یکم همینجوری بمونیم فقط یکم
جیمین:...
شرط پارت بعدی:
۱۰لایک و ۱۰کامنت
خمارییی...🍃😁
از اون روز به بعد جونکوک و یونگی و جین و نامجون و هوسوک خانواده ی اون بودن به مدرسه میرفت با جونکوک میومد خونه غذا میخورد و به کتابخونه میرفت شب برمیگشت خونه درس های باقی رو میخوند و بعدش پنج نفری فلیم میدیدن و بلند میخندیدن و زندکی همینجوری ادامه داشت تا اینکه ا.ت ۱۸ سالش شد به کره رفت و تهیونگ رو پیدا کرد و با پدربزرگش زندگی کردن تا اینکه ا.ت به کمک پدربزرگش وارد مافیا شد و الان هم اینجا بودن..
این تمام داستان زندگی این دختره..
ویو ا.ت و جیمین/
جیمین از شنیدن حرفای ا.ت واقعا ناراحت شده بود چرا باید این همه سختی رو تحمل میکرد؟اونم فقط توی ۹ سالگی
ا.ت:سرش رو روی شونه ی جیمین گذاشت و خسته آهی کشید دیگه نمیتونست گریه کنه بدنش درد میکرد و خسته بود و این عذیتش میکرد
ا.ت:فقط..بزار یکم همینجوری بمونیم فقط یکم
جیمین:...
شرط پارت بعدی:
۱۰لایک و ۱۰کامنت
خمارییی...🍃😁
۸.۳k
۰۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.