شراب سرخ پارت ۱۱🍷
شراب سرخ پارت ۱۱🍷
دروغ چرا؟ از این حرکتش خیلی خوشم اومد! درست مثل تو فیلما..
با خنده دستم را میان دست خالکوبی شدهاش قرار دادم و از جا برخواستم و هر دو به سمت پیست رقص رفتیم.
مرد نقابدار دستش را روی کمرم گذاشت و مرا به خودش نزدیک تر کرد، حقیقتا از این نزدیکی گر گرفتم و حرارت تنم بالا رفت..
و به گمانم مرد روبرویم خیلی باهوش بود چون سر کج کرد و با خنده پرسید:چرا گونههات سرخ شدن؟
متعجب سر بلند کردم و به چشمانش که زیر نقاب مخفی شده بود خیره شدم:سرخ شدن؟
مرد سری تکان داد و گفت:اره انگار خجالت میکشی؟
سر زیر انداختم و پرسیدم:مثلا از چی باید خجالت بکشم؟
مرد چانهام را میان دو انگشتش گرفت و سرم را بالا اورد و نگاهش را به چشمانم بخیه زد، گفت :از لمس من!
نمیدانم چرا؟ اما به خوبی آزاد شدن پروانه ها را درونم حس کردم.
مرد ناشناس با تنگ تر کردن حلقه دستش دور کمرم تن نحیفم را به بدن محکم و سفت خودش چسباند، ناخواسته دستم را برای ایجاد فاصله روی تخته سینهاش گذاشتم که چشمش انگشتر تک نگینم را شکار کرد..
هل شدم و به من من افتادم، عجیب بود دوست نداشتم راجب من اشتباه برداشت کند ، بنابراین حقیقتو بهش گفتم:نه این حلقه فقط نمایشیه!
مرد کنجکاو پرسید:نمایشی؟
_ قضیش مفصله.
مرد:خب الان که وقت داریم نمیخوای درموردش بهم بگی؟
سرم را بالا اوردم و گفتم:من که تو رو نمیشناسم نه میدونم کیای نه کارت چیه حتی اسمتو نمیدونم.
مرد نقابدار لبخند دندان نمایی زد، گفت:خب بیا از اسم شروع کنیم، اسم تو چیه؟
"شراب سرخ"
نامی که تهیونگ برام نامگذاری کرده بود!
_شراب سرخ.
مرد با شنیدن نامم ابروهایش بالا پرید و پرسید:شراب سرخ؟ چرا شراب سرخ..
نمیدونم! منم نمیدونم چرا تهیونگ این اسم رو برام انتخاب کرد از کجا و چطوری به مغز متفکرش رسید رو نمیدونم.
_تو اسمت چیه؟
مرد:خب من...ام میتونی بانی صدام کنی!
دروغ چرا؟ از این حرکتش خیلی خوشم اومد! درست مثل تو فیلما..
با خنده دستم را میان دست خالکوبی شدهاش قرار دادم و از جا برخواستم و هر دو به سمت پیست رقص رفتیم.
مرد نقابدار دستش را روی کمرم گذاشت و مرا به خودش نزدیک تر کرد، حقیقتا از این نزدیکی گر گرفتم و حرارت تنم بالا رفت..
و به گمانم مرد روبرویم خیلی باهوش بود چون سر کج کرد و با خنده پرسید:چرا گونههات سرخ شدن؟
متعجب سر بلند کردم و به چشمانش که زیر نقاب مخفی شده بود خیره شدم:سرخ شدن؟
مرد سری تکان داد و گفت:اره انگار خجالت میکشی؟
سر زیر انداختم و پرسیدم:مثلا از چی باید خجالت بکشم؟
مرد چانهام را میان دو انگشتش گرفت و سرم را بالا اورد و نگاهش را به چشمانم بخیه زد، گفت :از لمس من!
نمیدانم چرا؟ اما به خوبی آزاد شدن پروانه ها را درونم حس کردم.
مرد ناشناس با تنگ تر کردن حلقه دستش دور کمرم تن نحیفم را به بدن محکم و سفت خودش چسباند، ناخواسته دستم را برای ایجاد فاصله روی تخته سینهاش گذاشتم که چشمش انگشتر تک نگینم را شکار کرد..
هل شدم و به من من افتادم، عجیب بود دوست نداشتم راجب من اشتباه برداشت کند ، بنابراین حقیقتو بهش گفتم:نه این حلقه فقط نمایشیه!
مرد کنجکاو پرسید:نمایشی؟
_ قضیش مفصله.
مرد:خب الان که وقت داریم نمیخوای درموردش بهم بگی؟
سرم را بالا اوردم و گفتم:من که تو رو نمیشناسم نه میدونم کیای نه کارت چیه حتی اسمتو نمیدونم.
مرد نقابدار لبخند دندان نمایی زد، گفت:خب بیا از اسم شروع کنیم، اسم تو چیه؟
"شراب سرخ"
نامی که تهیونگ برام نامگذاری کرده بود!
_شراب سرخ.
مرد با شنیدن نامم ابروهایش بالا پرید و پرسید:شراب سرخ؟ چرا شراب سرخ..
نمیدونم! منم نمیدونم چرا تهیونگ این اسم رو برام انتخاب کرد از کجا و چطوری به مغز متفکرش رسید رو نمیدونم.
_تو اسمت چیه؟
مرد:خب من...ام میتونی بانی صدام کنی!
۱.۱k
۰۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.