پارت سی
سوار تاکسی شدم و به ساعتم نگا کردم ۴:۲۷ هنوز وقت داشتم
هندزفریمو تو گوشم گذاشتم و اهنگ مورد علاقمو «Let's Love» پلی کردم
از پنجره بیرونو نگا کردم
اون دختر چرا اینقدر باید برا سوهو مهم باشه؟!
محو فکر کردن بودم که با صدای راننده به خودم اومدم
•اقا رسیدیم
-ممنون
-پولتو اینترنتی پرداخت کردم
با تموم شدن حرفم از ماشین پیاده شدم و سمت فرودگاه رفتم
بعد چک کردن مدارکم و... بهم کارت پرواز دادن
سوار هواپیما شدم و بعد از توصیه هایی که مهماندار گفت چشمامو بستم با احساس حرکت هواپیما نفس عمیقی کشیدم
با پرواز هواپیما از پنجره بیرونو نگاه کردم
محو نگا کردن بودم که خوابم برد
★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†
بعد از اینکه مطمئن شد کریس خودش میاد به ساعتش نگا کرد
حتما باید دختره تا الان جایگاهشو فهمیده باشه
سمت زیرزمین رفت و در اهنی و قدیمیشو باز کرد
با دیدن دختری که گوشه زیرزمین خوابیده نفس عمیقی کشید
نزدیکش رفت
-هی بیدار شو
ولی سوبیک چشماشو باز نکرد
-باتو ام
بازم هیچ
-هییی چشاتو باز کن
با بیدار شدن سوبیک خیالش راحت شد
بلند شد
-بیا بالا
با بلند شدن دختر از زیرزمین خارج شد و سوبیکم به دنبالش وارد عمارت شد
-گشنته؟
+نه
با صدای شکمش سرشو پایین انداخت
-دیگه بهم دروغ نگو
سمت اشپزخونه رفت و از یخچال اب میوه و کیک در اورد و دست دختر داد
-فعلا همینارو بخور
سوبیک به تکون دادن سرش اکتفا کرد
-من باید برم تو میتونی تلویزیون نگا کنی
-اگه پارک اومد باهاش مودبانه رفتار کن
گفت و کتشو برداشت و بیرون رفت
★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★
با رفتن اقای کیم رو کاناپه نشست
خیلی نگران مارک بود
همه چیز تقصیر خودش بود اگه به حرف مامانش گوش میکرد و از خونه دور نمیشد
دلش تنگ شده بود برا باباش، مامانش، اتاقش، دوستاش، عمو جونگده و...
با فکر بهشون چشماش پر اشک شد
اشکاشو تو چشماش جمع کرده بود و اجازه ی ریختن
بھشون نمیداد...
با شنیدن صدای پای کسی به راه پله نگاه کرد
نکنه پارک باشه!!
★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†
#پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید #تنهایی #عاشقانه
هندزفریمو تو گوشم گذاشتم و اهنگ مورد علاقمو «Let's Love» پلی کردم
از پنجره بیرونو نگا کردم
اون دختر چرا اینقدر باید برا سوهو مهم باشه؟!
محو فکر کردن بودم که با صدای راننده به خودم اومدم
•اقا رسیدیم
-ممنون
-پولتو اینترنتی پرداخت کردم
با تموم شدن حرفم از ماشین پیاده شدم و سمت فرودگاه رفتم
بعد چک کردن مدارکم و... بهم کارت پرواز دادن
سوار هواپیما شدم و بعد از توصیه هایی که مهماندار گفت چشمامو بستم با احساس حرکت هواپیما نفس عمیقی کشیدم
با پرواز هواپیما از پنجره بیرونو نگاه کردم
محو نگا کردن بودم که خوابم برد
★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†
بعد از اینکه مطمئن شد کریس خودش میاد به ساعتش نگا کرد
حتما باید دختره تا الان جایگاهشو فهمیده باشه
سمت زیرزمین رفت و در اهنی و قدیمیشو باز کرد
با دیدن دختری که گوشه زیرزمین خوابیده نفس عمیقی کشید
نزدیکش رفت
-هی بیدار شو
ولی سوبیک چشماشو باز نکرد
-باتو ام
بازم هیچ
-هییی چشاتو باز کن
با بیدار شدن سوبیک خیالش راحت شد
بلند شد
-بیا بالا
با بلند شدن دختر از زیرزمین خارج شد و سوبیکم به دنبالش وارد عمارت شد
-گشنته؟
+نه
با صدای شکمش سرشو پایین انداخت
-دیگه بهم دروغ نگو
سمت اشپزخونه رفت و از یخچال اب میوه و کیک در اورد و دست دختر داد
-فعلا همینارو بخور
سوبیک به تکون دادن سرش اکتفا کرد
-من باید برم تو میتونی تلویزیون نگا کنی
-اگه پارک اومد باهاش مودبانه رفتار کن
گفت و کتشو برداشت و بیرون رفت
★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★
با رفتن اقای کیم رو کاناپه نشست
خیلی نگران مارک بود
همه چیز تقصیر خودش بود اگه به حرف مامانش گوش میکرد و از خونه دور نمیشد
دلش تنگ شده بود برا باباش، مامانش، اتاقش، دوستاش، عمو جونگده و...
با فکر بهشون چشماش پر اشک شد
اشکاشو تو چشماش جمع کرده بود و اجازه ی ریختن
بھشون نمیداد...
با شنیدن صدای پای کسی به راه پله نگاه کرد
نکنه پارک باشه!!
★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†
#پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید #تنهایی #عاشقانه
۳.۱k
۱۰ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.