خـونـاشــآمـ تــرسنــآکـ مــن
خـونـاشــآمـتــرسنــآکـمــن
پارت¹⁵
دکتر ـ توی الکلی ک مصرف کرده بودن کمی زهر ریخته شده بود..ولب خداروشکر چیزیشون نشده و کمی بعد بهوش میان
تهیونگ ـ چییی؟ زهر؟
دکتر ـ بله
هاری ـ هقققققق..ات..ات حتما بچیزی میدونسته گفتهش من نخورممم هقق*گریه*
چانیول ـ گریه نکن منم گریهم میگیرههه*گریه*
کوک ـ باورم نمیـ...
ات ـ اینجا چخبره؟
هاری ـ هققققققق اتتتت*رفت بغلش کرد*
کوک ـ یکی تو ویسکیت زهر ریخته بود
ات ـ چـ..ـی؟ زهر؟؟ پس اون خابـ...هیچی*لبخند ضایع*
کوک ـ چیزی شده؟
ات ـ چی؟ نه معلومه ک نه..حالا اگه میشه همه بجز هاری برن بیرون..کوک توام فالگوش واینستا
کوک ـ از مرگ نجاتت دادم اونوقت داری اینو میگی؟
تهیونگ ـ من نجاتش دادم باهوش
کوک ـ حالا..
هاری ـ میرین یا بیرونتون کنم؟
کوک ـ رفتیم..پسرا بیاین
اتویو
میخام اون خابی ک دیدمو ب هاری بگم
ات ـ عااا...هاری...من ی خابی دیدم
هاری ـ تعریف کن
ات ـ *تمام ماجرا رو تعریف کرد*
ات ـ نگا کن..احساس میکنم اونجا یچیزی مربوط ب من هست..
هاری ـ ات نگو میخای بری اونجا؟
ات ـ درسته..
هاری ـ تو دیوونهای!*داد*
ات ـ اره درسته..
هاری ـ حالا کی میری؟
ات ـ همین الان
هاری ـ الااااان؟؟*داد*
ات ـ مرضض چرا داد میزنییی*داد*
هاری ـ نکه خودت اروم حرف میزنی
ات ـ حالا..میای یا با یکی دیگه برم؟
هاری ـ من نمیام!
ات ـ میدونستم...همون بهتر میای جلو پامو میگیری
رفتم پایین و پسرارو یجا جم کردم
ات ـ الان اینجا جمتون. کردم ک بگم میخام برم اون کلبه ای ک تهیونگ بود
تهیونگ ـ الاان؟ ساعت ⁴صب؟
ات ـ اره..کی باهام میاد؟
تهیونگ ـ من!
ات ـ خب پاشو امادهشو بریم..پسرا حواستون ب هاری باشه...احساس بدی دارم بدست شما میسپارمش
کوک ـ از خداتم باشه..پسر ب این جذابی!
ات ـ خب حالا..خودشیفته! من برم لباسمو عوض کنم
کوک ـ اره برو تا بیشتر تحریکـ..
ات ـ کوک خفهشو
کوک ـ چشم..
رفتم توی اتاق..
چی بپوشم؟ اهاا این خوبه برای ماجراجویی!
بزار ی عطم بزنم..
ارایشمو پاک کنم و تاماممممم
رفتم پایین
ات ـ بریم بد بوی؟
تهیونگ ـ بریم گرل
کوک ـ اووووو
ات ـ مرض..بای بای ما میریم
کوک ـ درم پشت سرتون ببندین..منو بیبیم یسری کارای ناتموم داریم*خمار*
هاری ـ اهم...ات بای
چانیول ـ کیوتچه مواظب باش
ات ـ هوم...بای
تهیونگ ـ بای
تهیونگویو
رفتیم سمت ماشین
ات ـ بزار من رانندگی کنم
تهیونگ ـ میتونی؟
ات ـ اره بلدم..بابام بهم یاد داده
تهیونگ ـ باشه
سوار ماشین شدیم
واو ات چ خوب میرونه ماشینو!
بعداز ³ساعت بلاخره رسیدیم
ات ـ پیادهشو
تهیونگ ـ باشه
پیاده شدیم و رفتیم داخل کلبه
اتویو
رفتیم داخل کلبه..رفتم کنار اتاق..بعلهه یکمی معلومه اونجا در بوده..
ات ـ تهیونگ ی چاقو میاری؟
.....
حیمایت؟
پارت¹⁵
دکتر ـ توی الکلی ک مصرف کرده بودن کمی زهر ریخته شده بود..ولب خداروشکر چیزیشون نشده و کمی بعد بهوش میان
تهیونگ ـ چییی؟ زهر؟
دکتر ـ بله
هاری ـ هقققققق..ات..ات حتما بچیزی میدونسته گفتهش من نخورممم هقق*گریه*
چانیول ـ گریه نکن منم گریهم میگیرههه*گریه*
کوک ـ باورم نمیـ...
ات ـ اینجا چخبره؟
هاری ـ هققققققق اتتتت*رفت بغلش کرد*
کوک ـ یکی تو ویسکیت زهر ریخته بود
ات ـ چـ..ـی؟ زهر؟؟ پس اون خابـ...هیچی*لبخند ضایع*
کوک ـ چیزی شده؟
ات ـ چی؟ نه معلومه ک نه..حالا اگه میشه همه بجز هاری برن بیرون..کوک توام فالگوش واینستا
کوک ـ از مرگ نجاتت دادم اونوقت داری اینو میگی؟
تهیونگ ـ من نجاتش دادم باهوش
کوک ـ حالا..
هاری ـ میرین یا بیرونتون کنم؟
کوک ـ رفتیم..پسرا بیاین
اتویو
میخام اون خابی ک دیدمو ب هاری بگم
ات ـ عااا...هاری...من ی خابی دیدم
هاری ـ تعریف کن
ات ـ *تمام ماجرا رو تعریف کرد*
ات ـ نگا کن..احساس میکنم اونجا یچیزی مربوط ب من هست..
هاری ـ ات نگو میخای بری اونجا؟
ات ـ درسته..
هاری ـ تو دیوونهای!*داد*
ات ـ اره درسته..
هاری ـ حالا کی میری؟
ات ـ همین الان
هاری ـ الااااان؟؟*داد*
ات ـ مرضض چرا داد میزنییی*داد*
هاری ـ نکه خودت اروم حرف میزنی
ات ـ حالا..میای یا با یکی دیگه برم؟
هاری ـ من نمیام!
ات ـ میدونستم...همون بهتر میای جلو پامو میگیری
رفتم پایین و پسرارو یجا جم کردم
ات ـ الان اینجا جمتون. کردم ک بگم میخام برم اون کلبه ای ک تهیونگ بود
تهیونگ ـ الاان؟ ساعت ⁴صب؟
ات ـ اره..کی باهام میاد؟
تهیونگ ـ من!
ات ـ خب پاشو امادهشو بریم..پسرا حواستون ب هاری باشه...احساس بدی دارم بدست شما میسپارمش
کوک ـ از خداتم باشه..پسر ب این جذابی!
ات ـ خب حالا..خودشیفته! من برم لباسمو عوض کنم
کوک ـ اره برو تا بیشتر تحریکـ..
ات ـ کوک خفهشو
کوک ـ چشم..
رفتم توی اتاق..
چی بپوشم؟ اهاا این خوبه برای ماجراجویی!
بزار ی عطم بزنم..
ارایشمو پاک کنم و تاماممممم
رفتم پایین
ات ـ بریم بد بوی؟
تهیونگ ـ بریم گرل
کوک ـ اووووو
ات ـ مرض..بای بای ما میریم
کوک ـ درم پشت سرتون ببندین..منو بیبیم یسری کارای ناتموم داریم*خمار*
هاری ـ اهم...ات بای
چانیول ـ کیوتچه مواظب باش
ات ـ هوم...بای
تهیونگ ـ بای
تهیونگویو
رفتیم سمت ماشین
ات ـ بزار من رانندگی کنم
تهیونگ ـ میتونی؟
ات ـ اره بلدم..بابام بهم یاد داده
تهیونگ ـ باشه
سوار ماشین شدیم
واو ات چ خوب میرونه ماشینو!
بعداز ³ساعت بلاخره رسیدیم
ات ـ پیادهشو
تهیونگ ـ باشه
پیاده شدیم و رفتیم داخل کلبه
اتویو
رفتیم داخل کلبه..رفتم کنار اتاق..بعلهه یکمی معلومه اونجا در بوده..
ات ـ تهیونگ ی چاقو میاری؟
.....
حیمایت؟
۱۶.۶k
۲۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.