کوک ـ*ی سیلی زد* این میشه..*از اتاق رفت بیرون*
کوک ـ*ی سیلی زد* این میشه..*از اتاق رفت بیرون*
اتویو
باورم نمیشه..الان از جونگکوک سیلی خوردم؟
اینجا دیگه جای من نیست
خوب شد مامان اینا برام ی خونه گرفتن جدا
میرم اونجا میمونم
رفتم اتاق خودم و لباسامو جم کردم
داشتم از در میرفتم بیرون ک تهیونگ گفت: کجا؟
ات ـ میرم یجایی بهتر از این خراب شده
کوک ـ بری دیگه برنگردی
ات ـ نگران نباش دیگه نمیام این جهنم دره
هاری ـ یا چیشده؟
ات ـ هاری حواست ب خوبت باشه..با اینکه بهم ربطی نداره..*کمی بغض*حالا..درکل حواست باشه..شبا توی اتاق من بمون، غذاتم ب خوبی بخور
کوک ـ اگه تموم شد هری
ات ـ فک نمیکردم انقد عوضی باشی...خدافظ بچها..
از خونه زدم بیرون
گریه ها عمونم نمیدادن
رفتم سوار ملشینم شدمو رفتم توی خونم
رفتم وسایلمو گذاشتم و ب اتفاقات امروز فک کردم ک کم کم چشمام سنگین شد و خابیدم
ــ
حیمایت؟
اتویو
باورم نمیشه..الان از جونگکوک سیلی خوردم؟
اینجا دیگه جای من نیست
خوب شد مامان اینا برام ی خونه گرفتن جدا
میرم اونجا میمونم
رفتم اتاق خودم و لباسامو جم کردم
داشتم از در میرفتم بیرون ک تهیونگ گفت: کجا؟
ات ـ میرم یجایی بهتر از این خراب شده
کوک ـ بری دیگه برنگردی
ات ـ نگران نباش دیگه نمیام این جهنم دره
هاری ـ یا چیشده؟
ات ـ هاری حواست ب خوبت باشه..با اینکه بهم ربطی نداره..*کمی بغض*حالا..درکل حواست باشه..شبا توی اتاق من بمون، غذاتم ب خوبی بخور
کوک ـ اگه تموم شد هری
ات ـ فک نمیکردم انقد عوضی باشی...خدافظ بچها..
از خونه زدم بیرون
گریه ها عمونم نمیدادن
رفتم سوار ملشینم شدمو رفتم توی خونم
رفتم وسایلمو گذاشتم و ب اتفاقات امروز فک کردم ک کم کم چشمام سنگین شد و خابیدم
ــ
حیمایت؟
۱۷.۷k
۲۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.