خـونـاشــآمـ تــرسنــآکـ مــن
خـونـاشــآمـتــرسنــآکـمــن
پارت¹³
اتویو
با نور خورشید ک توی تخم چشمام بود بیدار شدم
ات ـ کدوم عقل ناقصی پرده رو کشیده کنارررر*داد*
تهیونگ ـ نه نه منو نخوریننننن*بدبخ خاب بود* چی..راس میگیا
ات ـ هوفففف اول صبی ریده شد ب اعصابم..بریم
تهیونگ ـ کجا؟
ات ـ بریم کارای ترخیصو انجام بدیم دیگه..بعدشم سریع بریم مدرسه
تهیونگ ـ اوکی
'ساعت ⁷:⁰⁰'
ات ـ بدووو دیر شدددد
تهیونگ ـ من آمادممم
*ویو داخل مدرسه*
هاری ـ اواواوووو دخملممم سیلاممم
ات ـ هاری هاری هارییی...چخبر؟
چانیول ـ سلامممم کیوتچه
ات ـ سلام گود بویی
کوک ـ سلام گزار
ات ـ سلام گوساله..
یونگسو ـ *یکی از ه.رزه های کلاس* ددی تهیونگگگ*عشوه*
تهیونگ ـ هن؟
یونگسو ـ عاحح ددیی...دلم برات تنگ شده بود..این ه.رزه چرا پیشته؟*اشاره ب ات.با عشوه*
ات ـ اولا ه.رزه خودتی ک هر روز زیر یکیای..بعدشم..ما باهم دوستیم..دوستا نمیتونن پیش هم باشن؟
تهیونگ ـ اوهوم..ات راس میگه
هاری ـ ه.رزه خانوم بکش کنار میخام رد شم..آشغال..
یونگسو ـ دارم برات ات خانم*زیرلب*
ات ـ ببینم چیکار میکنی؟ داری برام؟
یونگسو ـ چـ..چطور شنیدی؟
ات ـ حالا..ولش میری کنار یا برینم بهت بری کنار
یونگسو ـ ایششش*رفت*
چانیول ـ اووو خوب قهوهایش کردییی ایوللل
ات ـ حیحح
تهیونگ ـ هومم خوب بودد افرین گرل
ات ـ گـ..گرل؟
تهیونگ ـ دوس نداری؟
ات ـ نه خوبه...اووو راستی هاری کوک بهت گفت؟
هاری ـ اره ات...حقیقتش پشمام ریخته..
ات ـ همممممم...
*ویو بعد مدرسه*'تو راه خونه'
هاری ـ ات جونممم
ات ـ عوم...نه نه من بار نمیاممم
هاری ـ پیلیززززززز
چانیول ـ اره اره بریمممم
کوک ـ یس یسسس
ات ـ تهیونگ تو میای؟
تهیونگ ـ چی؟...اگه تو بیای اره..
هاری ـ اوووو ات چرا پرسیدی؟
ات ـ خوبیت نداره ی خوناشامو تو خونه تنها بزاریم..ن؟
تهیونگ ـ هوم موافقم گرلل
ات ـ ساعت چند؟
کوک ـ ¹²:⁰⁰ چطوره؟
ات ـ عوففف عالیه...مشکلی ک نداره لباس مورد علاقمو بپوشم؟
هاری ـ نچ...منم میخام لباس مورده علاقمو بپوشم
ات ـ یس..(عکس لباساشونو میزارم)
(ساعت ¹¹:⁵⁵)
تهیونگویو
منتظر ات بودیم..واو..لباسش خیلی قشنگه ولی زیادی بازه
تهیونگ ـ زیادی باز...
ات ـ حرف اضافه موقوف..بدویین بریمم
*ویو بار*
اتویو
بوی سیگار و الکل میومد..هومممم لذت بخشه!
خیلی وقت بود نیومده بودیم بار..
ات ـ بریم اونجا بشینیم
همه ـ باشه
رفتیم نشستیم.. یدفه ی پسره اومد سمتمون
..... ـ لیدی افتخار میدین؟
ات ـ بامنی؟
.... ـ هوم بله با شماعم..
ات ـ محترمانه میگم گم شو*لبخند*
.....ـ.....*رفت*
ات ـ مردم اسکلنا..
تهیونگ ـ موافقم..
ــ
حیمایتتتت؟
پارت¹³
اتویو
با نور خورشید ک توی تخم چشمام بود بیدار شدم
ات ـ کدوم عقل ناقصی پرده رو کشیده کنارررر*داد*
تهیونگ ـ نه نه منو نخوریننننن*بدبخ خاب بود* چی..راس میگیا
ات ـ هوفففف اول صبی ریده شد ب اعصابم..بریم
تهیونگ ـ کجا؟
ات ـ بریم کارای ترخیصو انجام بدیم دیگه..بعدشم سریع بریم مدرسه
تهیونگ ـ اوکی
'ساعت ⁷:⁰⁰'
ات ـ بدووو دیر شدددد
تهیونگ ـ من آمادممم
*ویو داخل مدرسه*
هاری ـ اواواوووو دخملممم سیلاممم
ات ـ هاری هاری هارییی...چخبر؟
چانیول ـ سلامممم کیوتچه
ات ـ سلام گود بویی
کوک ـ سلام گزار
ات ـ سلام گوساله..
یونگسو ـ *یکی از ه.رزه های کلاس* ددی تهیونگگگ*عشوه*
تهیونگ ـ هن؟
یونگسو ـ عاحح ددیی...دلم برات تنگ شده بود..این ه.رزه چرا پیشته؟*اشاره ب ات.با عشوه*
ات ـ اولا ه.رزه خودتی ک هر روز زیر یکیای..بعدشم..ما باهم دوستیم..دوستا نمیتونن پیش هم باشن؟
تهیونگ ـ اوهوم..ات راس میگه
هاری ـ ه.رزه خانوم بکش کنار میخام رد شم..آشغال..
یونگسو ـ دارم برات ات خانم*زیرلب*
ات ـ ببینم چیکار میکنی؟ داری برام؟
یونگسو ـ چـ..چطور شنیدی؟
ات ـ حالا..ولش میری کنار یا برینم بهت بری کنار
یونگسو ـ ایششش*رفت*
چانیول ـ اووو خوب قهوهایش کردییی ایوللل
ات ـ حیحح
تهیونگ ـ هومم خوب بودد افرین گرل
ات ـ گـ..گرل؟
تهیونگ ـ دوس نداری؟
ات ـ نه خوبه...اووو راستی هاری کوک بهت گفت؟
هاری ـ اره ات...حقیقتش پشمام ریخته..
ات ـ همممممم...
*ویو بعد مدرسه*'تو راه خونه'
هاری ـ ات جونممم
ات ـ عوم...نه نه من بار نمیاممم
هاری ـ پیلیززززززز
چانیول ـ اره اره بریمممم
کوک ـ یس یسسس
ات ـ تهیونگ تو میای؟
تهیونگ ـ چی؟...اگه تو بیای اره..
هاری ـ اوووو ات چرا پرسیدی؟
ات ـ خوبیت نداره ی خوناشامو تو خونه تنها بزاریم..ن؟
تهیونگ ـ هوم موافقم گرلل
ات ـ ساعت چند؟
کوک ـ ¹²:⁰⁰ چطوره؟
ات ـ عوففف عالیه...مشکلی ک نداره لباس مورد علاقمو بپوشم؟
هاری ـ نچ...منم میخام لباس مورده علاقمو بپوشم
ات ـ یس..(عکس لباساشونو میزارم)
(ساعت ¹¹:⁵⁵)
تهیونگویو
منتظر ات بودیم..واو..لباسش خیلی قشنگه ولی زیادی بازه
تهیونگ ـ زیادی باز...
ات ـ حرف اضافه موقوف..بدویین بریمم
*ویو بار*
اتویو
بوی سیگار و الکل میومد..هومممم لذت بخشه!
خیلی وقت بود نیومده بودیم بار..
ات ـ بریم اونجا بشینیم
همه ـ باشه
رفتیم نشستیم.. یدفه ی پسره اومد سمتمون
..... ـ لیدی افتخار میدین؟
ات ـ بامنی؟
.... ـ هوم بله با شماعم..
ات ـ محترمانه میگم گم شو*لبخند*
.....ـ.....*رفت*
ات ـ مردم اسکلنا..
تهیونگ ـ موافقم..
ــ
حیمایتتتت؟
۱۳.۶k
۲۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.