اهوی من
اهوی من
فصل ۲
پارت ۷
بال هامو باز کردم بال هایی من با همه فرق میکرد بال هایی من از جنس کریستال بود از جنس طلا نقره و درخشان همه محوم شده بود ک یک دختر امد با لگد زد تو شکممو رفت
اهو: روانی چرا میزنی
دختره: دختره چندش فکر کردی خیلی خوشگلی عن خانوم
(اراد)
دیدم دخترا امدن تو حیاط یکی یکی بال هاشون دراوردن نشون دادن نوبت به اهو رسید ک بال هاشو در اورد اهواون دختر بی نظیر بود محوش شده بود ک دیدم یکی لگد زد به شکم اهو و چیزی گفت رفت بدو بدو رفتم به سمت اهو بغلش کردم بردم تو اتاق
اهو: اراد خجالت میکشم بغلم میکنی جلوی همه
اراد: اشکال نداره بزار همه بدونن صاحب داری
رسیدم تو اتاق ک اراد نذاشت بشینم ک منو بوسید
اهو: بزار برسم بزار بشینم
اراد: اخه تو چرا خوشگلی نمگی بخاطر این همه زیبایی من بمیرم
اهو: ع خدا نکنه
اراد: حسودیم میشه به اون چشمای ک ترو میبینن
اهو: حسود هرگز نیاسود(امیدوارم درست گفته باشم)
(شب)
درروز فقط یکی کلاس بود و واقعا کلاس ها سختی بود من کلاس جادوگری نرفتم اخه هنوز نرسید تو کلاس سرم گیج رفت چون من خیلی ضعیف بودم و هروقت از قدرت هام استفاده میکردم غش میکردم یا خون بدنم کم میشد حوصله ام سر رفت گفتم برم تو حیاط بشینم اراد هم با یاسین خیلی دوست شده بود باهم دیگ رفتن بودن استخر(تو دانشگاه استخر داره) گیسو هم ک خواب بود رفتم تو حیاط روی یکی از نیمکت ها نشستم و با اسمون خیره شدم
فصل ۲
پارت ۷
بال هامو باز کردم بال هایی من با همه فرق میکرد بال هایی من از جنس کریستال بود از جنس طلا نقره و درخشان همه محوم شده بود ک یک دختر امد با لگد زد تو شکممو رفت
اهو: روانی چرا میزنی
دختره: دختره چندش فکر کردی خیلی خوشگلی عن خانوم
(اراد)
دیدم دخترا امدن تو حیاط یکی یکی بال هاشون دراوردن نشون دادن نوبت به اهو رسید ک بال هاشو در اورد اهواون دختر بی نظیر بود محوش شده بود ک دیدم یکی لگد زد به شکم اهو و چیزی گفت رفت بدو بدو رفتم به سمت اهو بغلش کردم بردم تو اتاق
اهو: اراد خجالت میکشم بغلم میکنی جلوی همه
اراد: اشکال نداره بزار همه بدونن صاحب داری
رسیدم تو اتاق ک اراد نذاشت بشینم ک منو بوسید
اهو: بزار برسم بزار بشینم
اراد: اخه تو چرا خوشگلی نمگی بخاطر این همه زیبایی من بمیرم
اهو: ع خدا نکنه
اراد: حسودیم میشه به اون چشمای ک ترو میبینن
اهو: حسود هرگز نیاسود(امیدوارم درست گفته باشم)
(شب)
درروز فقط یکی کلاس بود و واقعا کلاس ها سختی بود من کلاس جادوگری نرفتم اخه هنوز نرسید تو کلاس سرم گیج رفت چون من خیلی ضعیف بودم و هروقت از قدرت هام استفاده میکردم غش میکردم یا خون بدنم کم میشد حوصله ام سر رفت گفتم برم تو حیاط بشینم اراد هم با یاسین خیلی دوست شده بود باهم دیگ رفتن بودن استخر(تو دانشگاه استخر داره) گیسو هم ک خواب بود رفتم تو حیاط روی یکی از نیمکت ها نشستم و با اسمون خیره شدم
۱.۶k
۱۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.