عشق تصادفی
#عشق_تصادفی
ادامه پارت ده
ویو کوک
تهیونگ اون رو بلند کرد و برد سمت اتاقش من هم عصاش رو بردم براش
پرستار ا.ت با نگرانی جلوی در اتاق وایستاده بود تهیونگ ا.ت رو گذاشت روی تخت و با عصبانیت گفت:
فکر نکنم حالش زیاد خوب باشه فقط سریع بهوشش بیار باهاش کار داریم
کوک: داخل این چند وقتی که این جا بوده که با کسی از خدمتکار ها یا با بیرون که ارتباط نداشته
پرستار: نه
پرستار: میتونم یه سوال بپرسم؟
کوک: بپرس
پرستار: ا.ت چرا بیهوش شده؟
کوک: کاری رو کرده که نباید می کرده
پرستار سرش رو تکون داد و به کارش ادامه داد
که یه لحظه چشماش گرد شد و یه نگاه به منو تهیونگ انداخت و بعد به کارش ادامه داد ما هم بعد از چند دقیقه رفتیم به سمت سالن اصلی عمارت نشستیم روی یکی از مبل ها
کوک: حالا باید چیکار کنیم
تهیونگ: یا بکوشیم یا نگهش داریم توی عمارت
کوک: باید با بقیه هم درموردش صحبت کنم
اگر واقعا جاسوس باشه خودم می کشمش
تهیونگ: معلومه که جاسوس داشت به حرفای من گوش میکرد
کوک: هرکسی که به حرف های شما گوش کنه جاسوس
تهیونگ: نه ولی باید امتحانش کنیم و مطمئن بشیم
کوک: چه امتحانی؟
تهیونگ: نمیدونم داخل جلسه امروز در موردش حرف میزنم
کوک:ساعت چند؟
تهیونگ: شیش و نیم
کوک: ساعت چند جلسه داریم
تهیونگ: جلسه همین الان بدو بریم
رفتیم به سمت دفتر جی هوپ چون جلسه اونجا بود
همه نشته بودن و منتظر ما بودن
جیمین:دیر کردین
کوک: خودمون میدونیم
جلسه رو شروع کردیم و در مورد مشکلات هفته با هم صحبت کردیم
تهیونگ:راستی باید برای رزا نیروی کمکی بفرستم نیم ساعت گذشته
نامجون:اره رزا با من هم تماس گرفت من هم براش نیرو فرستادم این هم که همه چيز یادش میره .…….
__________________________
این ادامه پارت ده چون زیاد بود نمیشد گذاشت
ادامه پارت ده
ویو کوک
تهیونگ اون رو بلند کرد و برد سمت اتاقش من هم عصاش رو بردم براش
پرستار ا.ت با نگرانی جلوی در اتاق وایستاده بود تهیونگ ا.ت رو گذاشت روی تخت و با عصبانیت گفت:
فکر نکنم حالش زیاد خوب باشه فقط سریع بهوشش بیار باهاش کار داریم
کوک: داخل این چند وقتی که این جا بوده که با کسی از خدمتکار ها یا با بیرون که ارتباط نداشته
پرستار: نه
پرستار: میتونم یه سوال بپرسم؟
کوک: بپرس
پرستار: ا.ت چرا بیهوش شده؟
کوک: کاری رو کرده که نباید می کرده
پرستار سرش رو تکون داد و به کارش ادامه داد
که یه لحظه چشماش گرد شد و یه نگاه به منو تهیونگ انداخت و بعد به کارش ادامه داد ما هم بعد از چند دقیقه رفتیم به سمت سالن اصلی عمارت نشستیم روی یکی از مبل ها
کوک: حالا باید چیکار کنیم
تهیونگ: یا بکوشیم یا نگهش داریم توی عمارت
کوک: باید با بقیه هم درموردش صحبت کنم
اگر واقعا جاسوس باشه خودم می کشمش
تهیونگ: معلومه که جاسوس داشت به حرفای من گوش میکرد
کوک: هرکسی که به حرف های شما گوش کنه جاسوس
تهیونگ: نه ولی باید امتحانش کنیم و مطمئن بشیم
کوک: چه امتحانی؟
تهیونگ: نمیدونم داخل جلسه امروز در موردش حرف میزنم
کوک:ساعت چند؟
تهیونگ: شیش و نیم
کوک: ساعت چند جلسه داریم
تهیونگ: جلسه همین الان بدو بریم
رفتیم به سمت دفتر جی هوپ چون جلسه اونجا بود
همه نشته بودن و منتظر ما بودن
جیمین:دیر کردین
کوک: خودمون میدونیم
جلسه رو شروع کردیم و در مورد مشکلات هفته با هم صحبت کردیم
تهیونگ:راستی باید برای رزا نیروی کمکی بفرستم نیم ساعت گذشته
نامجون:اره رزا با من هم تماس گرفت من هم براش نیرو فرستادم این هم که همه چيز یادش میره .…….
__________________________
این ادامه پارت ده چون زیاد بود نمیشد گذاشت
۱.۸k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.