عشق سیاه و سفید p28
عشق سیاه و سفید p28
خابم برد رو دستش ......
صبح شده بود دیدم یه دستی انگار داره تو صورتم کشیده میشه ترسیدم و یهو پریدم بالا ،سونگ مین بود بهوش اومده بود
جونگ کوک:بهوش اومدی زندگیم خدایا شکرت حالت خوبه عزیزم
سونگ مین:تشنمه جونگ کوک
وقتی اسمم رو به زبونش اورد یه لحظه انگار قلبم وایستاد
جونگ کوک:چشم الان میارم برات ،بیا سرتو بیار بالا و اب بخور
سونگ مین:ممنون ،جونگ کوک من به یاد اوردم که ..
جونگ کوک:نیازی نیست ولش کن تو یه موقع مناسب درموردش حرف میزنیم
سونگ مین:یه لحظه فقط به من گوش کن ،تهیونگ از تودش اون حرفارو در اورده بود چون به من گفته بود که دوسم داره ولی چون من تورو دوست داشتم و بهش جواب رد دادم اومد به ت گفت که بهت خیانت کردم و تو چون اون رو دوستت و برادر خودت میدونستی حرف منو باور نداشتی
جونگ کوک:اون به تو درخاست داده بود .....ای لعنتی دستم بهش برسه فقط
سونگ مین:من واقعا به تو خیانت نکردم قبول کن
جونگ کوک:باش عزیزم باشه فهمیدم هیچی زیر سر تو نیست ببخش منو
سونگ مین:(اشک از چشم هام می چکید )م...من چرا اینجا ....چی شده چرا نمیریم خونه
جونگ کوک:چیزی نیست فقط باید اینجا بمونی چند روز تا حالت بهتر بشه
سونگ مین:مگه من چمه ؟چیزی شد نمیخای بهم بگی
جونگ کوک:ن چیزی نشده چون این چند روز سرگیجه داشتی به خاطر همین نگران نباش
سونگ مین:ولی یه پیزی شده مت یه چیزایی شندیم که دکار گفت خطر ناکه
جونگ کوک:ها؟ن ن هیچی نیست نگران نباش اوکی؟
سونگ مین:باشه ،میشه یه لطفی در حقم کنی گوشیتو بدی زنگ بزنم به عمم
جونگ کوک:چرا عمت
سونگ مین:حال جی هون رو بپرسم دلم براش تنگ شده
جونگ کوک:نگران نباش جی هون جاش خوبه الانم سرگرمه
سونگ مین:یعنی چی مگه کجاست
جونگ کوک:دیروز بردمش همونجا تو خونه
سونگ مین:چی؟چرا
جونگ کوک:میخاستن تا واقعیت رو از دهنت بشنوم بردمش اونجا
سونگ مین:عه جیمین
جونگ کوک:سلام جیمین چرا اومدی نمیخاست
جیمین:سلام خوبی سونگ مین،ن این چه حرفیه از این به بعد فقط به حرف سونگ مین گوش میدیم تو که دیگه کسی نیستی
سونگ مین:ممنون ،من میخام بزم خونه اینجا حالت تهوع دارم لطفا
جیمین:باشه من باهاشون هماهنگ میکنم
جونگ کوک:اما نمیشه جیمین یه دقیقه بیا بیرون
جیمین رو بردم بیرون ...
جونگ کوک:جیمین خوب گوش بده ببین چی میگم به هیچ کسی نباید بگی فقط تو میدونی و جیهوپ و خودم سونگ مین هنوز خودش نمیدونه
جیمین:چی شده
جونگ کوک:سونگ مین،تومور مغزی داره
جیمین:هی کوک اصلا شوخی خوبی نبود بگو ببینم چی میگی
جونگ کوک:من مسخره توام دروغ بگم اسکل خدا
جیمین:این امکان نداره وای خدا یعنی چی پس چی میشه
جونگ کوک:هنوز هیچی معلوم نیست باید تا فردا اینحا بمونه
خابم برد رو دستش ......
صبح شده بود دیدم یه دستی انگار داره تو صورتم کشیده میشه ترسیدم و یهو پریدم بالا ،سونگ مین بود بهوش اومده بود
جونگ کوک:بهوش اومدی زندگیم خدایا شکرت حالت خوبه عزیزم
سونگ مین:تشنمه جونگ کوک
وقتی اسمم رو به زبونش اورد یه لحظه انگار قلبم وایستاد
جونگ کوک:چشم الان میارم برات ،بیا سرتو بیار بالا و اب بخور
سونگ مین:ممنون ،جونگ کوک من به یاد اوردم که ..
جونگ کوک:نیازی نیست ولش کن تو یه موقع مناسب درموردش حرف میزنیم
سونگ مین:یه لحظه فقط به من گوش کن ،تهیونگ از تودش اون حرفارو در اورده بود چون به من گفته بود که دوسم داره ولی چون من تورو دوست داشتم و بهش جواب رد دادم اومد به ت گفت که بهت خیانت کردم و تو چون اون رو دوستت و برادر خودت میدونستی حرف منو باور نداشتی
جونگ کوک:اون به تو درخاست داده بود .....ای لعنتی دستم بهش برسه فقط
سونگ مین:من واقعا به تو خیانت نکردم قبول کن
جونگ کوک:باش عزیزم باشه فهمیدم هیچی زیر سر تو نیست ببخش منو
سونگ مین:(اشک از چشم هام می چکید )م...من چرا اینجا ....چی شده چرا نمیریم خونه
جونگ کوک:چیزی نیست فقط باید اینجا بمونی چند روز تا حالت بهتر بشه
سونگ مین:مگه من چمه ؟چیزی شد نمیخای بهم بگی
جونگ کوک:ن چیزی نشده چون این چند روز سرگیجه داشتی به خاطر همین نگران نباش
سونگ مین:ولی یه پیزی شده مت یه چیزایی شندیم که دکار گفت خطر ناکه
جونگ کوک:ها؟ن ن هیچی نیست نگران نباش اوکی؟
سونگ مین:باشه ،میشه یه لطفی در حقم کنی گوشیتو بدی زنگ بزنم به عمم
جونگ کوک:چرا عمت
سونگ مین:حال جی هون رو بپرسم دلم براش تنگ شده
جونگ کوک:نگران نباش جی هون جاش خوبه الانم سرگرمه
سونگ مین:یعنی چی مگه کجاست
جونگ کوک:دیروز بردمش همونجا تو خونه
سونگ مین:چی؟چرا
جونگ کوک:میخاستن تا واقعیت رو از دهنت بشنوم بردمش اونجا
سونگ مین:عه جیمین
جونگ کوک:سلام جیمین چرا اومدی نمیخاست
جیمین:سلام خوبی سونگ مین،ن این چه حرفیه از این به بعد فقط به حرف سونگ مین گوش میدیم تو که دیگه کسی نیستی
سونگ مین:ممنون ،من میخام بزم خونه اینجا حالت تهوع دارم لطفا
جیمین:باشه من باهاشون هماهنگ میکنم
جونگ کوک:اما نمیشه جیمین یه دقیقه بیا بیرون
جیمین رو بردم بیرون ...
جونگ کوک:جیمین خوب گوش بده ببین چی میگم به هیچ کسی نباید بگی فقط تو میدونی و جیهوپ و خودم سونگ مین هنوز خودش نمیدونه
جیمین:چی شده
جونگ کوک:سونگ مین،تومور مغزی داره
جیمین:هی کوک اصلا شوخی خوبی نبود بگو ببینم چی میگی
جونگ کوک:من مسخره توام دروغ بگم اسکل خدا
جیمین:این امکان نداره وای خدا یعنی چی پس چی میشه
جونگ کوک:هنوز هیچی معلوم نیست باید تا فردا اینحا بمونه
۶۸.۰k
۳۱ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.