عشق سیاه و سفیدp30
عشق سیاه و سفیدp30
رفتم خونه ،در رو که باز کردم و سرپرست چو اومد جلوم
سرپرست چو:اقا پس خانم کجان نکنه اتفاقی براش افتاده
جونگ کوک:(با گریه یهویی و بغضی شدید)سرپرست چو سونگ مین .....
سرپرست چو:اقا چی شده منو میترسونین
جونگ کوک:سونگ مین ،در حقش بدی کردم فقط میخام منو ببخشه
سرپرست چو:(با گریه)اقا توروخدا بگید چی شده
جونگ کوک:حالش بده،تومور مغزی داره
سرپرست چو:چی !(افتاد روی زمین)
جی هون:خواهر من چشه ؟تو.....تومور مغزی داره؟
جونگ کوک:جی هون تو اینجا چه کار میکنی ،ن ن اشتباه شنیدی
جی هون:(با بغضی سنگین)خواهر من مریضه همشم تقصیر توعه ها ؟تو خواهرمو اینحور کردی
جونگ کوک:(با گریه رفت سمت جی هون و دستشو گذاشت روی شونه جی هون)جی هون ببین چی میگم هرجور میخای درمورد مت فکر کن ولی خود خاهرت نباید چیزی بفهمه باشه حالش بد میشه
جی هون:خاهر کجاست من بتید برم پیشش خاهرم کجاست ها(با گریه)
جونگ کوک:اروم باش تا فردا میاد خونه باشه (با گریه)
جی هون:خاهرم ....(با گریه)
جونگ کوک:برو تو اتاقت باشه
جی هون :باش (با گریه)
رفتم تو اتاق و ولو شدم روی تخت ....با کلی فکر که چرا تهیونگ اون کارو کرد ولی با اینکه سونگ مین طرف من بود مت ولش کردم ،من لیاقت اونو ندارم،خابم برد ....
یهو با صدای زنگ گوشی بلند شدم.
اه ساعت ۹ شب بود حتی وقت نکردم یه دوش بگیرم سریع گوشیو جواب دادم نامجون بود
نامجون:الو، الو کوکی سریع خودتو برسون اینجا سریع
جونگ کوک:چی شده نامجون ، نکنه سونگ مین چیزیش شده الوووو
نامجون:کوکی حرف اضافه نزن و فقط بلندشو و بیا
سریع تلفن رو قطع کردم و سریع سوار ماشین شدم و با تمام سرعت به سمت بیمارستان حرکت میکردم همش هم به فکر سونگ مین بودم که چی شده (فقط با گریه های شدید)
رسیدم بیمارستان و سریع از ماشین پیاده شدم و به سمت راه رو میدویدم که رسیدم به نامجون
جونگ کوک:کوش ؟سونگ مین کجاست(با داد)بهت میگم کجاست ها
نامجون:هی اروم باش ،سرش خون اومده خیلی و خیلی خطرناکه الانم نمیشه عملش کرد چون ممکنه زنده بیرون نیاد
جونگ کوک:چرا چرت و پرت میگی کو سونگ مین(با داد و گریه)
نامجون :تو اتاق عمل
جونگ کوک:سرش .....ن وای ن خدایا ن
رفتم خونه ،در رو که باز کردم و سرپرست چو اومد جلوم
سرپرست چو:اقا پس خانم کجان نکنه اتفاقی براش افتاده
جونگ کوک:(با گریه یهویی و بغضی شدید)سرپرست چو سونگ مین .....
سرپرست چو:اقا چی شده منو میترسونین
جونگ کوک:سونگ مین ،در حقش بدی کردم فقط میخام منو ببخشه
سرپرست چو:(با گریه)اقا توروخدا بگید چی شده
جونگ کوک:حالش بده،تومور مغزی داره
سرپرست چو:چی !(افتاد روی زمین)
جی هون:خواهر من چشه ؟تو.....تومور مغزی داره؟
جونگ کوک:جی هون تو اینجا چه کار میکنی ،ن ن اشتباه شنیدی
جی هون:(با بغضی سنگین)خواهر من مریضه همشم تقصیر توعه ها ؟تو خواهرمو اینحور کردی
جونگ کوک:(با گریه رفت سمت جی هون و دستشو گذاشت روی شونه جی هون)جی هون ببین چی میگم هرجور میخای درمورد مت فکر کن ولی خود خاهرت نباید چیزی بفهمه باشه حالش بد میشه
جی هون:خاهر کجاست من بتید برم پیشش خاهرم کجاست ها(با گریه)
جونگ کوک:اروم باش تا فردا میاد خونه باشه (با گریه)
جی هون:خاهرم ....(با گریه)
جونگ کوک:برو تو اتاقت باشه
جی هون :باش (با گریه)
رفتم تو اتاق و ولو شدم روی تخت ....با کلی فکر که چرا تهیونگ اون کارو کرد ولی با اینکه سونگ مین طرف من بود مت ولش کردم ،من لیاقت اونو ندارم،خابم برد ....
یهو با صدای زنگ گوشی بلند شدم.
اه ساعت ۹ شب بود حتی وقت نکردم یه دوش بگیرم سریع گوشیو جواب دادم نامجون بود
نامجون:الو، الو کوکی سریع خودتو برسون اینجا سریع
جونگ کوک:چی شده نامجون ، نکنه سونگ مین چیزیش شده الوووو
نامجون:کوکی حرف اضافه نزن و فقط بلندشو و بیا
سریع تلفن رو قطع کردم و سریع سوار ماشین شدم و با تمام سرعت به سمت بیمارستان حرکت میکردم همش هم به فکر سونگ مین بودم که چی شده (فقط با گریه های شدید)
رسیدم بیمارستان و سریع از ماشین پیاده شدم و به سمت راه رو میدویدم که رسیدم به نامجون
جونگ کوک:کوش ؟سونگ مین کجاست(با داد)بهت میگم کجاست ها
نامجون:هی اروم باش ،سرش خون اومده خیلی و خیلی خطرناکه الانم نمیشه عملش کرد چون ممکنه زنده بیرون نیاد
جونگ کوک:چرا چرت و پرت میگی کو سونگ مین(با داد و گریه)
نامجون :تو اتاق عمل
جونگ کوک:سرش .....ن وای ن خدایا ن
۶۵.۶k
۳۱ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.