عشق سیاه و سفیدp26
عشق سیاه و سفیدp26
بعد از چند دقیقه هم جونگ کوک اومد داخل ماشین و هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد که جونگ کوک گفت
جونگ کوک:سونگ مین خوب گوشاتو باز کن ببین چی میگم امروز مشخص میشه که چند سال پیش چه اتفاقی افتاده فهمیدی پس هرچی که شد جیغ و داد نکن
سونگ مین:مگه قراره چی بشه که جیغ و داد نکنم
جونگ کوک:میفهمی
جیهوپ:نگران نباش ما پیشت هستیم اوکی
سونگ مین:دارین منو میترسونین مگه قرار کجا بریم
جیهوپ:نگران نشو
بعد از ۱ ساعت تو راه بودن رسیدیم به یه جایی انگار یه بمبی تو سر ترکید و جیغ کشیدم
جیهوپ:جونگ کوک اتفاق افتاد
جونگ کوک:سونگ مین جیغ نزن خب تحمل کن باشه وایسا چند لحظه همه چی معلوم میشه
سونگ مین:سرم ،سرم یه چیزی انگار تو سرمه
جیهوپ:چی؟منظورت چیه ،جونگ کوک قرار نبود اینجور بشه
جونگ کوک:من چیزی نمیدونم
پیادم کردن از ماشین یه بیمارستان متروکه بود دقیقا همون بیمارستان کم کم داشت یادم میومد خاطره هام
سونگ مین:اینجا همون جایی نیست که ولم کردی کوک
جیهوپ:یادش اومد
جونگ کوک:حالا که داری یاد میاری بهم بگو واقعا بهم خیانت کردی یا ن
سونگ مین:اینحا همون جایی که جیهوپ زخمی شد جای زخمش هم روی شکمش هست ن
جیهوپ:دقیقا ایناش اینم جای زخمم
سونگ مین:اره اره ولی من نبود جونگ کوک
داشت خاطره هام یادم میومد که یهو چشمام سیاهی رفت و دیگه هیچی نفهمیدم
(از زبان جونگ کوک)
خاطره هاش داشت یادش میومد نمیدونم واقعا بهم خیانت کرده بود یا ن اما برای اینکه مطمئن بشم ازش پرسیدم تا اینو از پرسیدم بیهوش شد و افتاد بغلم هول شدم نفهمیدم باید چه کار کنم دستم که زیر سرش بود دستمو برداشتم دیدم خونیه نفهمیدم از کجای سرشه سریع گذاشتمش تو ماشین و جیهوپ رانندگی میکرد با تمام سرعت رسوندمش بیمارستان
دکتر اومد سمتم و سریع بردنش چکاپ بگیرن ازش نمیدونم چش بود هرکی میرسید میگفت قراره حالش بد بشه واقعا نمیدونم چش بود
خود به خود اشک از چشمام سرازیر میشد
بعد از چند دقیقه هم جونگ کوک اومد داخل ماشین و هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد که جونگ کوک گفت
جونگ کوک:سونگ مین خوب گوشاتو باز کن ببین چی میگم امروز مشخص میشه که چند سال پیش چه اتفاقی افتاده فهمیدی پس هرچی که شد جیغ و داد نکن
سونگ مین:مگه قراره چی بشه که جیغ و داد نکنم
جونگ کوک:میفهمی
جیهوپ:نگران نباش ما پیشت هستیم اوکی
سونگ مین:دارین منو میترسونین مگه قرار کجا بریم
جیهوپ:نگران نشو
بعد از ۱ ساعت تو راه بودن رسیدیم به یه جایی انگار یه بمبی تو سر ترکید و جیغ کشیدم
جیهوپ:جونگ کوک اتفاق افتاد
جونگ کوک:سونگ مین جیغ نزن خب تحمل کن باشه وایسا چند لحظه همه چی معلوم میشه
سونگ مین:سرم ،سرم یه چیزی انگار تو سرمه
جیهوپ:چی؟منظورت چیه ،جونگ کوک قرار نبود اینجور بشه
جونگ کوک:من چیزی نمیدونم
پیادم کردن از ماشین یه بیمارستان متروکه بود دقیقا همون بیمارستان کم کم داشت یادم میومد خاطره هام
سونگ مین:اینجا همون جایی نیست که ولم کردی کوک
جیهوپ:یادش اومد
جونگ کوک:حالا که داری یاد میاری بهم بگو واقعا بهم خیانت کردی یا ن
سونگ مین:اینحا همون جایی که جیهوپ زخمی شد جای زخمش هم روی شکمش هست ن
جیهوپ:دقیقا ایناش اینم جای زخمم
سونگ مین:اره اره ولی من نبود جونگ کوک
داشت خاطره هام یادم میومد که یهو چشمام سیاهی رفت و دیگه هیچی نفهمیدم
(از زبان جونگ کوک)
خاطره هاش داشت یادش میومد نمیدونم واقعا بهم خیانت کرده بود یا ن اما برای اینکه مطمئن بشم ازش پرسیدم تا اینو از پرسیدم بیهوش شد و افتاد بغلم هول شدم نفهمیدم باید چه کار کنم دستم که زیر سرش بود دستمو برداشتم دیدم خونیه نفهمیدم از کجای سرشه سریع گذاشتمش تو ماشین و جیهوپ رانندگی میکرد با تمام سرعت رسوندمش بیمارستان
دکتر اومد سمتم و سریع بردنش چکاپ بگیرن ازش نمیدونم چش بود هرکی میرسید میگفت قراره حالش بد بشه واقعا نمیدونم چش بود
خود به خود اشک از چشمام سرازیر میشد
۴۵.۶k
۳۰ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.