عشق سیاه و سفید p27
عشق سیاه و سفید p27
سریع رسوندیمش بیمارستان و با کمک دکترا ها رفت برای چکاپ ...
بعد از چند دقیقه دکتر اومد
جونگ کوک:اقای دکتر چی شده
دکتر:متاسفم ولی ایشون ....
جیهوپ:چی یعنی چی
جونگ کوک:حالش خوبه دیگه ن
دکتر:ایشون تومور مغزی دارن فشار بهش اومده و تومور تکون خورده و خطر از بیخ گوشش رد شده اگه نرسونده بودینش از دست میرفتت
جونگ کوک:درست شنیدم گفتین تومور مغزی
جیهوپ:اقای دکتر شما مطمئن هستین چجور به وجود اومده اخه
دکتر:فکر زیاد و کلی نگرانی و .....
جونگ کوک:(اشک از چشم هام میچکید)ن این ممکن نیست این مدت تومور داشته بهش بد میگفتم ن خدایا منو ببخش ،اقای دکتر پس الان چی میشه با دارو خوب میشه دیگه ن
دکتر:ما دارو میدیم ولی مطمئن نیستم اثر داشته باشه هرچی باشه باید عمل جراحی بشه و ممکنه فلج بشه فقط چیزی که میتونم بگم اینکه بهش سخت نگذره و نزارید غمگین بشه باعث میشه تومور رشد کنه و خطرناک بشه
جیهوپ:چقدر وقت دیگه باید بیاریمش برای چکاپ و ازمایش دوباره
دکتر:فعلا باید چند روز اینحا باشن تا پس فردا بعد میتونید ببریدش از من میشنوید فعلا بهش چیزی نگید راجب تومور
جونگ کوک:چشم ممنون
جونگ کوک:جیهوپ من .....من باید چه کار کنم اون منو نمیبخشه همش تقصیر منه (با گریه)
جیهوپ:هی مرد همه چی درست میشه مطمئنم خوب میشه ،من باید به بچه ها بگم در این مورد یا ن
جونگ کوک:فعلا ن تا چیزی معلوم نشه
جیهوپ :باشه اروم باش سونگ مین و اروردن
سریع دویدم سمتش چشماش هنوز بسته بود محو زیباییش بودم هی خودمد نفرین میکردم که همش تقصیر منه خاک بر سره
بردنش تو اتاق خصوصی رفتم و کنارش نشستم و دستاشو گرفتم و میگفتم:سونگ مین عشقم بلند شو ببخش منو من میدونم تو به من خیانت نمیکنی توروخدا چشماتو باز کن دیگه اذیتت نمیکنم لطفا بیدار شو
جیهوپ اومد کنارم و گفت:من میرم پیش بچه ها شک نکن شب من میام به جای تو پیشش میمونم بری خونه استراحت کنی
جونگ کوک:ن نمیخاد برو استراحت کن خودم پیشش میمونم نمیتوتم از پیشش جم بخورم
جیهوپ: باشه هرجور راحتی پس فعلا
جونگ کوک:خداحافظ
همونجا روی صندلی کنار سونگ مین در حالی که دستاشو گرفته بودم رو دستاش خابم برد
سریع رسوندیمش بیمارستان و با کمک دکترا ها رفت برای چکاپ ...
بعد از چند دقیقه دکتر اومد
جونگ کوک:اقای دکتر چی شده
دکتر:متاسفم ولی ایشون ....
جیهوپ:چی یعنی چی
جونگ کوک:حالش خوبه دیگه ن
دکتر:ایشون تومور مغزی دارن فشار بهش اومده و تومور تکون خورده و خطر از بیخ گوشش رد شده اگه نرسونده بودینش از دست میرفتت
جونگ کوک:درست شنیدم گفتین تومور مغزی
جیهوپ:اقای دکتر شما مطمئن هستین چجور به وجود اومده اخه
دکتر:فکر زیاد و کلی نگرانی و .....
جونگ کوک:(اشک از چشم هام میچکید)ن این ممکن نیست این مدت تومور داشته بهش بد میگفتم ن خدایا منو ببخش ،اقای دکتر پس الان چی میشه با دارو خوب میشه دیگه ن
دکتر:ما دارو میدیم ولی مطمئن نیستم اثر داشته باشه هرچی باشه باید عمل جراحی بشه و ممکنه فلج بشه فقط چیزی که میتونم بگم اینکه بهش سخت نگذره و نزارید غمگین بشه باعث میشه تومور رشد کنه و خطرناک بشه
جیهوپ:چقدر وقت دیگه باید بیاریمش برای چکاپ و ازمایش دوباره
دکتر:فعلا باید چند روز اینحا باشن تا پس فردا بعد میتونید ببریدش از من میشنوید فعلا بهش چیزی نگید راجب تومور
جونگ کوک:چشم ممنون
جونگ کوک:جیهوپ من .....من باید چه کار کنم اون منو نمیبخشه همش تقصیر منه (با گریه)
جیهوپ:هی مرد همه چی درست میشه مطمئنم خوب میشه ،من باید به بچه ها بگم در این مورد یا ن
جونگ کوک:فعلا ن تا چیزی معلوم نشه
جیهوپ :باشه اروم باش سونگ مین و اروردن
سریع دویدم سمتش چشماش هنوز بسته بود محو زیباییش بودم هی خودمد نفرین میکردم که همش تقصیر منه خاک بر سره
بردنش تو اتاق خصوصی رفتم و کنارش نشستم و دستاشو گرفتم و میگفتم:سونگ مین عشقم بلند شو ببخش منو من میدونم تو به من خیانت نمیکنی توروخدا چشماتو باز کن دیگه اذیتت نمیکنم لطفا بیدار شو
جیهوپ اومد کنارم و گفت:من میرم پیش بچه ها شک نکن شب من میام به جای تو پیشش میمونم بری خونه استراحت کنی
جونگ کوک:ن نمیخاد برو استراحت کن خودم پیشش میمونم نمیتوتم از پیشش جم بخورم
جیهوپ: باشه هرجور راحتی پس فعلا
جونگ کوک:خداحافظ
همونجا روی صندلی کنار سونگ مین در حالی که دستاشو گرفته بودم رو دستاش خابم برد
۳۷.۰k
۳۰ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.