گریه ی شبانه. پارت ۱۵
گریه ی شبانه. پارت ۱۵
فهمیدم خجالت کشیده رفتم پیشش خوابیدم و گفتم: نگران نباش همه چی درست میشه
+دیگه درست نمیشه. من تنها چیزی که داشتم رو از دست دادم. من دیگه دختر نیستممم
زد زیر گریه که بیشتر دلم اتیش گرفت. تو بغلم کشوندمش و اروم در گوشش گفتم: گریه نکن. وقتی گریه میکنی قلبم درد میاد
+ارشاویر
٪جونم
+دیگه هیچکس نمیاد خواستگاریم. اگه ازدواج کنم و بفهمه دختر نیستم طلاقم میده. زندگیم نابود شد
٪هیچوقت نمیذارم این اتفاق بیوفته. خودم تا اخر راه باهاتم. خودم با تمام وجود دوست دارم و اصن برام مهم نیست که دختر نیستی
اشکاش رو پاک کرد و گفت: دوسم داری؟ منا؟
٪اره. خود خودتا
با این حرفم بغلم کرد و اروم زمزمه کرد: منم دوست دارم
چند دقیقه تو بغل همدیگه بودیم که بهش گفتم: میدونی؟
+چیا
٪که حامله ای
+چی.... چی؟ من... من... من حاملم...... امکان نداره نه نه
٪نگران نباش میریم دکتر و سقطش میکنی
+ممنون که به فکرمی
بوسه ای به پیشونیش زدم و پاشدم
٪الان برمیگردم
رفتم تو پذیرایی و پلاستیک لباس هارو برداشتم و دوباره رفتم تو اتاق. دیدم ملافه رو کشیده دور خودش و نگام میکنه
٪بیا این لباسارو ببین کدوما دوست داری بپوش تا یه روز بریم خرید.
پاشد و با ملافه ای که دورش بود اومد سمتم و پلاستیک هارو گرفت
+ممنون. اممم میشه بری بیرون تا لباس بپوشم؟
٪نه. من همینجا میمونم. بلاخره اینجا اتاق منه
+خوب میشه برگردی
٪اوهوم
برگشتم و صبر کردم تا لباس بپوشه
+میتونی برگردی
توی اون لباسا خیلی خوشگل شده بود
٪واو. خیلی ناز شدی
خندید و گفت: ممنونم
//از زبان جسیکا//
با اینکه دیگه امیدی به زندگی نداشتم اما ارشاویر سعی میکرد منا خوشحال کنه. خوبه که هم من اونا دوست دارم و هم اون منا. اومد سمتم و سرش رو برد تو گردنم و بوسه ی ارومی زد، نفساش قلقلکم میدادن و همش خندم میگرفت. اروم در گوشم زمزمه کرد: میشه مال من باشی؟ دیگه نمیخوام بلایی سرت بیاد. قبول میکنی دوست دخترم بشی
منم اروم گفتم: قبول میکنم که مال تو باشم. و خندیدم
بلندم کرد جوری که تو هوا معلق بودم.
٪عاشقتم
+منم.
لبای داغش روگذاشت روی لبام و با تندی میمکید، همراهیش کردم ولی چند دقیقه بعد نفس کم اوردیم و جدا شدیم. ریز خنده ای کردم که اونم خندش گرفتم
فهمیدم خجالت کشیده رفتم پیشش خوابیدم و گفتم: نگران نباش همه چی درست میشه
+دیگه درست نمیشه. من تنها چیزی که داشتم رو از دست دادم. من دیگه دختر نیستممم
زد زیر گریه که بیشتر دلم اتیش گرفت. تو بغلم کشوندمش و اروم در گوشش گفتم: گریه نکن. وقتی گریه میکنی قلبم درد میاد
+ارشاویر
٪جونم
+دیگه هیچکس نمیاد خواستگاریم. اگه ازدواج کنم و بفهمه دختر نیستم طلاقم میده. زندگیم نابود شد
٪هیچوقت نمیذارم این اتفاق بیوفته. خودم تا اخر راه باهاتم. خودم با تمام وجود دوست دارم و اصن برام مهم نیست که دختر نیستی
اشکاش رو پاک کرد و گفت: دوسم داری؟ منا؟
٪اره. خود خودتا
با این حرفم بغلم کرد و اروم زمزمه کرد: منم دوست دارم
چند دقیقه تو بغل همدیگه بودیم که بهش گفتم: میدونی؟
+چیا
٪که حامله ای
+چی.... چی؟ من... من... من حاملم...... امکان نداره نه نه
٪نگران نباش میریم دکتر و سقطش میکنی
+ممنون که به فکرمی
بوسه ای به پیشونیش زدم و پاشدم
٪الان برمیگردم
رفتم تو پذیرایی و پلاستیک لباس هارو برداشتم و دوباره رفتم تو اتاق. دیدم ملافه رو کشیده دور خودش و نگام میکنه
٪بیا این لباسارو ببین کدوما دوست داری بپوش تا یه روز بریم خرید.
پاشد و با ملافه ای که دورش بود اومد سمتم و پلاستیک هارو گرفت
+ممنون. اممم میشه بری بیرون تا لباس بپوشم؟
٪نه. من همینجا میمونم. بلاخره اینجا اتاق منه
+خوب میشه برگردی
٪اوهوم
برگشتم و صبر کردم تا لباس بپوشه
+میتونی برگردی
توی اون لباسا خیلی خوشگل شده بود
٪واو. خیلی ناز شدی
خندید و گفت: ممنونم
//از زبان جسیکا//
با اینکه دیگه امیدی به زندگی نداشتم اما ارشاویر سعی میکرد منا خوشحال کنه. خوبه که هم من اونا دوست دارم و هم اون منا. اومد سمتم و سرش رو برد تو گردنم و بوسه ی ارومی زد، نفساش قلقلکم میدادن و همش خندم میگرفت. اروم در گوشم زمزمه کرد: میشه مال من باشی؟ دیگه نمیخوام بلایی سرت بیاد. قبول میکنی دوست دخترم بشی
منم اروم گفتم: قبول میکنم که مال تو باشم. و خندیدم
بلندم کرد جوری که تو هوا معلق بودم.
٪عاشقتم
+منم.
لبای داغش روگذاشت روی لبام و با تندی میمکید، همراهیش کردم ولی چند دقیقه بعد نفس کم اوردیم و جدا شدیم. ریز خنده ای کردم که اونم خندش گرفتم
۲۷.۱k
۰۵ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.