منطقه ممنوعه عشق
#منطقه_ممنوعه_عشق
پارت:76
#جونگکوک
چشامو باز کردم تو انباری بودم با صدای گرفته ای داد زدم
جونگکوک:ولم کنین عوضی ها
در باز شد و جونگ شین وارد شد
جونگکوک:جونگ شین بزار برم
جونگ شین:بابا نمیزاره کاری کنیم
جونگکوک: منو ازاد کنین خودم نجاتش میدم
جونگ شین:نمیتونم
جونگکوک:چقد پست شدی بعد با این حال بهش میگی زنداداش؟
جونگ شین: متاسفم جونگکوک
جونگکوک:من بدون اون چیکار کنم ها؟
جونگ شین:نمیدونم.
جونگکوک:منو ازاد کن من به بابا نمیگم خاهش میکنم.
جونگ شین:جونگکوک تو تنهایی از پس اون روانی بر نمیای
جونگکوک:برام مهم نیست
جونگ شین:میخای توروهم مثل جیا از دست بدیم؟
جونگکوک:خودتو بزار جای من تو بودی کار منو نمیکردی؟
چند لحضه فکر کرد
جونگ شین:ولی نمیخام از دستت بدم شرمنده
و بیرون رفت داد زدم
جونگکوک:بلخره که یه روز دستمو باز میکنین اونوقت حسابتو میرسم...
#ات
تویه مکعب سیاه سفیدبودم و صدای جونگکوک رومیشنیدم
جونگکوک:نجاتت میدم
با گریه نالیدم
ات: جونگکوک بیا جلو تا ببینمت خاهش میکنم من اینجا تو تاریکی وپیش اون ادم عاجزم
هرجا که نگاه میکردم اثری ازجونگکوک نبود و فقط صداشو میشنیدم یهو یه جسم جلوروم قرار گرفت سرمو بلند کردم و با دیدن همون مرده جیغی کشیدم و این باعث شد که از خواب بپرم...
پارت:76
#جونگکوک
چشامو باز کردم تو انباری بودم با صدای گرفته ای داد زدم
جونگکوک:ولم کنین عوضی ها
در باز شد و جونگ شین وارد شد
جونگکوک:جونگ شین بزار برم
جونگ شین:بابا نمیزاره کاری کنیم
جونگکوک: منو ازاد کنین خودم نجاتش میدم
جونگ شین:نمیتونم
جونگکوک:چقد پست شدی بعد با این حال بهش میگی زنداداش؟
جونگ شین: متاسفم جونگکوک
جونگکوک:من بدون اون چیکار کنم ها؟
جونگ شین:نمیدونم.
جونگکوک:منو ازاد کن من به بابا نمیگم خاهش میکنم.
جونگ شین:جونگکوک تو تنهایی از پس اون روانی بر نمیای
جونگکوک:برام مهم نیست
جونگ شین:میخای توروهم مثل جیا از دست بدیم؟
جونگکوک:خودتو بزار جای من تو بودی کار منو نمیکردی؟
چند لحضه فکر کرد
جونگ شین:ولی نمیخام از دستت بدم شرمنده
و بیرون رفت داد زدم
جونگکوک:بلخره که یه روز دستمو باز میکنین اونوقت حسابتو میرسم...
#ات
تویه مکعب سیاه سفیدبودم و صدای جونگکوک رومیشنیدم
جونگکوک:نجاتت میدم
با گریه نالیدم
ات: جونگکوک بیا جلو تا ببینمت خاهش میکنم من اینجا تو تاریکی وپیش اون ادم عاجزم
هرجا که نگاه میکردم اثری ازجونگکوک نبود و فقط صداشو میشنیدم یهو یه جسم جلوروم قرار گرفت سرمو بلند کردم و با دیدن همون مرده جیغی کشیدم و این باعث شد که از خواب بپرم...
۷.۴k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.