🄹🄴🄾🄽
{کانیا}
سر میز کازینو نشسته بودم و منتظر شخصی که میخواستم باهاش قمار کنم بودم که صدای جیغ دختری به گوشم رسید از اتاق بیلیاد صدا میومد اصلحه ام رو در اوردم و رفتم سمت اتاق دیدم پسری تقریبا جوون سعی داره به دختری تجاووز کنه اون یکی از کارکنای اینجاس یه گلوله حرومش کردم و رفتم پیش دختره که لباسش پاره بود و سینه هاش پیدا بود کت خز دارمو دورش گرفتم
کانیا: خوبی؟
دختره: اه..اهو.ممم م..ممن..ون
دستشو گرفتم بردمش توی ماشین و به راننده ام گفتم مواظبش باشه و نزاره جایی بره
و رفتم توی سالن قمار نشستم که سروکله ی بنگ چان پیدا شد بلاخره اومد قراره باهاش قمار کنم
بنگ چان: کانیا چطوری؟ یکی از خدمتکاران اینجا بود شنیدم قصد داشتن بهش دست بزنن
کانیا: های چان اون خدمتکارت بود؟ نمیدونستم خب فکر کنم فهمیدم بجای پول چی ازت میگیرم
بنگ چان: هنوز مطمئنی میتونی ازم ببری؟
کانیا: هنوز مطمئنی میتونم بهت ببازم؟
بنگ چان: باشه شروع کنیم سرچی
کانیا: خدمتکارت رو میخوام
بنگ چان: اونو براچی میخوای؟پسر بودی یچیزی میفهمیدم بزای زیر خوابی مبخواییش اما ...نکنه همجنسگرایی؟
کانیا: کص نگو بشین
۳۰ مین بعد"
الان دختره مال منه دیگه اون فکر میکنه میتونه منو ببره؟سخت در اشتباس
با قدم های اروم سمت ماشین رفتم و وارد ماشین شدم دیدم دخترک زانو شو توی بغلش گرفته و گریه میکنه رفتم پیشش و دستمو روی سرش کشیدم که بین موهاش هایلایت های سبز ابی بود
کانیا: گریه نکن
دخترک: چرا گریه نکنم
کانیا: اسمت چیه؟
دخترک: لینا
کانیا: ببین لینا از این به بعد پیش منی و هیچکس هم نق نداره بهت دست بزنه و بهت دستور بده به غیر از من
دخترک: توهم یکی مثل اونا که ولم میکنی
کانیا: ولت نمیکنم
به راننده اشاره دادم حرکت کنه سمت خونمون راستی یادم رفت بگم وسایلامو بردم خونه جونگکووک لباس عروسم گرفتم فردا ساعت ¹² ظهر باید بریم عقد کنیم و شب ساعت⁷تا ¹¹مراسم عروسیه
راننده: خانوم بفرمایید رسیدیم
دست لینا رو گرفتم و از ماشین خارج شدم دستش یخ شده بود انگاری استرس داره
وارد خونه شدم و به خدمت کار گفتم یه اتاق کنار اتاق خودم به لینا بده و خودمم رفتم توی اتاقم و روی تخت ولو شدم تا خواب رفتم
(فردای ازدواج)
سر میز کازینو نشسته بودم و منتظر شخصی که میخواستم باهاش قمار کنم بودم که صدای جیغ دختری به گوشم رسید از اتاق بیلیاد صدا میومد اصلحه ام رو در اوردم و رفتم سمت اتاق دیدم پسری تقریبا جوون سعی داره به دختری تجاووز کنه اون یکی از کارکنای اینجاس یه گلوله حرومش کردم و رفتم پیش دختره که لباسش پاره بود و سینه هاش پیدا بود کت خز دارمو دورش گرفتم
کانیا: خوبی؟
دختره: اه..اهو.ممم م..ممن..ون
دستشو گرفتم بردمش توی ماشین و به راننده ام گفتم مواظبش باشه و نزاره جایی بره
و رفتم توی سالن قمار نشستم که سروکله ی بنگ چان پیدا شد بلاخره اومد قراره باهاش قمار کنم
بنگ چان: کانیا چطوری؟ یکی از خدمتکاران اینجا بود شنیدم قصد داشتن بهش دست بزنن
کانیا: های چان اون خدمتکارت بود؟ نمیدونستم خب فکر کنم فهمیدم بجای پول چی ازت میگیرم
بنگ چان: هنوز مطمئنی میتونی ازم ببری؟
کانیا: هنوز مطمئنی میتونم بهت ببازم؟
بنگ چان: باشه شروع کنیم سرچی
کانیا: خدمتکارت رو میخوام
بنگ چان: اونو براچی میخوای؟پسر بودی یچیزی میفهمیدم بزای زیر خوابی مبخواییش اما ...نکنه همجنسگرایی؟
کانیا: کص نگو بشین
۳۰ مین بعد"
الان دختره مال منه دیگه اون فکر میکنه میتونه منو ببره؟سخت در اشتباس
با قدم های اروم سمت ماشین رفتم و وارد ماشین شدم دیدم دخترک زانو شو توی بغلش گرفته و گریه میکنه رفتم پیشش و دستمو روی سرش کشیدم که بین موهاش هایلایت های سبز ابی بود
کانیا: گریه نکن
دخترک: چرا گریه نکنم
کانیا: اسمت چیه؟
دخترک: لینا
کانیا: ببین لینا از این به بعد پیش منی و هیچکس هم نق نداره بهت دست بزنه و بهت دستور بده به غیر از من
دخترک: توهم یکی مثل اونا که ولم میکنی
کانیا: ولت نمیکنم
به راننده اشاره دادم حرکت کنه سمت خونمون راستی یادم رفت بگم وسایلامو بردم خونه جونگکووک لباس عروسم گرفتم فردا ساعت ¹² ظهر باید بریم عقد کنیم و شب ساعت⁷تا ¹¹مراسم عروسیه
راننده: خانوم بفرمایید رسیدیم
دست لینا رو گرفتم و از ماشین خارج شدم دستش یخ شده بود انگاری استرس داره
وارد خونه شدم و به خدمت کار گفتم یه اتاق کنار اتاق خودم به لینا بده و خودمم رفتم توی اتاقم و روی تخت ولو شدم تا خواب رفتم
(فردای ازدواج)
۶.۸k
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.